تبیین/ متن پیش رو در تبیین منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست
وزیر خارجه آمریکا طی یک سخنرانی در بنیاد هریتیج از استراتژی بلندپروازانه ای پرده برداشت که بعد خروج از برجام اجرایی خواهد شد. این سخنرانی خطوط جدیدی را در سیاست خارجی آمریکا بازنمایی میکند که در این مقاله موردمطالعه قرار گرفته است.
توحید افضلی| وزیر خارجه ایالات متحده در اولین سخنرانی عمومی خود در بنیاد هریتیج از استراتژی بلندپروازانه ای پرده برداشت که قرار است بعد از خروج ترامپ از برجام اجرایی شود. این استراتژی که محور آن مقابله با ایران بود در قالب شروطی غیرواقع بینانه از سوی پوپمئو مطرح گردید که بیان داشت توافق از میان رفته و آمریکا “شدیدترین تحریم های تاریخ” را بر ایران اعمال خواهد کرد و همچنین با متحدان خود برای جلوگیری از جاه طلبی های ایران در خاورمیانه همکاری خواهد کرد[۱]. این سخنان زمینه بررسی خطوط جدید سیاست خارجی آمریکا در دوران ترامپ را فراهم نمود. نکته اساسی در تبیین خطوط جدید سیاست خارجی آن است که در ابتدا به این سوال پاسخ داده شود که سیاست خارجی آمریکا در این دوران از چه اصول بنیادی تبعیت میکند و در ادامه به خطوط جدید حاصل از مواضع ترامپ و پومپئو پرداخته شود.
اصول بنیادین سیاست خارجی آمریکا در دوران ترامپ
با حضور دونالد ترامپ در کاخ سفید چه خطوط اساسی در سیاست خارجی آمریکا ایجاد شد؟ برای فهم این امر گریزی میزنیم به مهمترین ابعاد دکترین جدید امنیت ملی این کشور که شامل چهار اصل: حفاظت از مردم آمریکا، پیشرفت رفاه آمریکا، حفظ صلح از طریق قدرت و گسترش نفوذ آمریکا میباشد که سرمشق اصلی مواضع سیاست خارجی این کشور محسوب می شود. در واقع اقدامات ترامپ در عرصه داخلی و سیاست خارجی آمریکا اهمیت راهبرد امنیت ملی این کشور که تشریح کننده منافع، تهدیدات و منابع تهدید و راه و روشهای پیشگیری و مقابله با تهدیدات در عرصه سیاست خارجی می باشد را دوچندان می نماید. و در همین چارچوب در رابطه با ایران نیز وعده داده اند که استراتژی جدید ایالات متحده به دنبال مقابله با تهران در سوریه و سراسر خاورمیانه است، در حالیکه همچنان تمام راههای مربوط به دستیابی ایران به سلاح هسته ای را مسدود خواهند نمود.
اولویت آمریکا و نفی مسئولیت های بین المللی: بر مبنای اصول کلی سیاست خارجی ترامپ بعنوان خط مشی دولت فعلی باید به سیاست و شعار نخست آمریکا اشاره نمود که از مهمترین شعارهای انتخاباتی بود و به عبارتی اساس برنامههای ترامپ برای دوران ریاستجمهوری تأکید بر اولویت دادن به آمریکا بود. وی معتقد است «چیزی به اسم سرود ملی جهانی، واحد پول جهانی یا پرچم جهانی وجود ندارد» و عنوان داشته «این ایالات متحده امریکاست که من نمایندگی می کنم، من جهان را نمایندگی نمی کنم»[۲] و با همین نگرش به اقدامات غیرمعمول در عرصه سیاست خارجی دست میزند. ترامپ اینک در مقایسه با روسای جمهور پیشین آمریکا که موضوعاتی مانند چندجانبه گرایی، جزئیات اپیدمی، قدرت هوشمند و تغییرات آب و هوایی را مورد توجه قرار داده و یا ایالات متحده را متعهد به حمایت از باز کردن جوامع و حمایت از ایجاد دموکراسی و حقوق بشر میدانستند، خطوط اصلی و بنیادین رویکرد خود را بر کنارهگیری آمریکا از موضوعات مرتبط با امنیت جهانی، گسترش صلح، ترویج دموکراسی برای دیگر کشورها و در مقابل تأکید بر پیشبرد رفاه، امنیت مردم آمریکا و گسترش نفوذ واشنگتن در جهان بنا نهاده است. از این رو میتوان رویکرد نوین ترامپ را بر مبنای یک دوره مداخلهگرایی غیرمسئولانه دانست که هدفش صرفا تامین منافع ایالات متحده ومحافظت از رفاه آمریکایی می باشد[۳].
اصل یکجانبه گرایی جایگزین چندجانبه گرایی: آمریکای ترامپ برخلاف رییس جمهور پیشین که تمایلی عجیب به چندجانبه گرایی و همسو کردن دیگر کشورها و متحدین آمریکا در تصمیم گیری های بین المللی و احترام به ساختار نظام بین الملل داشت، اینبار با روشی متفاوت بعنوان اصول سیاست خارجی خود تلاش می نماید با احیای رویکرد تاریخی ایالات متحده و با دستور کاری متفاوت و ناهمگون الگوی رفتاری سیاست خارجی این کشور را بازتعریف نماید. وی با خط بطلان کشیدن بر سیاستهای اوباما تلاش دارد تا یک جانبه گرایی را جایگزین چندجانبه گرایی نموده و مکانیسم راهبردی آمریکا را در حوزه بین الملل تغییر دهد، تاجایی که در قالب نوعی یکجانبه گرایی و بر پایه سیاست و مدل کنشگر دیوانه کیسینجر به مثابه اصلیترین وجوه تمایز با راهبرد اعلامی از سوی دولتهای قبلی دلالت دارد.
این نگرش جدید و بنیادین ترامپ در سیاست خارجی، علیرغم فشارهای بین المللی در نهایت منجر به اقدام یکجانبه ترامپ درخروج از برجام گردید و قبل از آن نیز اقدامات یکجانبه زیادی را در کارنامه خود به ثبت رساند. چنانچه در حوزه سیاسی، به صورت یکجانبه تصمیم گرفت تا ناوگان جنگی خود را به شبه جزیره کره هدایت کند، نقش نهادها و سازمان های بین المللی و کشورهای هم پیمان خود را تضعیف نمود، با بی توجهی به درخواست های بین المللی پایگاه هوایی سوریه را مورد هدف قرار داد، در همین راستا و اقدامات یکجانبه، مادر بمب ها را در افغانستان آزمایش کرد، علیرغم وضعیت وخیم حقوق بشر در عربستان و هشدارهای متعدد در این رابطه، در اولین سفر بین المللی خود به این کشور سفر کرد و و همچنین با وجود اعتراضات وسیع از موافقتنامه ترانس پاسیفیک[۴] خارج شد تا نشان دهد که دونالد ترامپ بدون توجه به همه نقدها همچنان سیاست خود که همان یکجانبه گرایی است را پیش می برد و به این خطوط کلی سیاست خارجی خود باوری متقن دارد.
سخنرانی وزیر خارجه آمریکا و خطوط جدید سیاست خارجی
اما در کنار اصول کلی سیاست خارجی ترامپ باید به تشریح خطوط جدید سیاست خارجی این دولت بویژه بعد از سخنان پومپئو پرداخت. مهمترین تغییرات و خطوط نوین سیاست خارجی آمریکا که در دوران جدید بتوان مورد بررسی قرار داد عبارتند از تغییراتی در نوع رابطه با متحدان اروپایی، تغییر جایگاه اعراب متحد آمریکا و رژیم صهیونیستی در معادلات سیاست خارجی، تغییر در منطق محاسبات راهبردی و همچنین رادیکال شدن سیاست خارجی این کشور که هرکدام در پی علل و عوامل ویژهای ظاهر شده و آثار و پیامدهای خاص خود را به دنبال خواهند داشت.
اتحاد عبری و تعمیق نفوذ لابی صهیونستی: در حقیقت سخنان پمپئو عریان ترین ادبیات در دوران فعلی برای دامن زدن به تنش حداکثری بود که حاکی از تاثیرات عمیق رژیم صهیونیستی بر تصمیم سازان سیاست خارجی می باشد و تا مرحله ترجیح منافع رژیم صهیونیستی بر منافع آمریکا و عقلانیت پیشروی نموده است. خط نوین سیاست خارجی و تاثر از لابی صهیونیسم تا حدی است که میتوان ارزیابی داشت که تا پایان دولت فعلی شاهد تنش و تهاجم به عنوان راهبرد اصلی خواهیم بود. بی دلیل نیست که در همین شرایط وی در اقدامی غیرمنتظره و با وجود همه مخالفتهای بینالمللی و داخلی پایتخت آمریکا را به بیتالمقدس منتقل می کند.
رادیکالیزه شدن سیاست خارجی آمریکا : در رابطه به واگذاری ابتکار عمل و تصمیم سازی سیاست خارجی بین المللی و منطقه ای آمریکا به تندروها و لابی های نافذ باید نیم نگاهی به مواضع ترامپ و دستگاه سیاست خارجی اش نسبت به بحران های یمن، عراق و سوریه و نوع تعاملش با کشورهای ایران و روسیه، چین و همچنین محدود کردن ترکیه و میدان دادن به عربستان و سیاستهای تهاجمی اش در منطقه داشت. افزایش تنش بین ایران و عربستان نیز منبعث از نگاه سعودیها در استفاده از فرصت ترامپ برای بازگرداندن نقش پررنگ آمریکا به معادلات منطقهای و از این طریق مهار قدرت ایران است و از سوی دیگر حمایت ایالات متحده از عربستان[۵] در بحران قطر گویای همین رویکرد نوین آمریکا می باشد که بر شکاف بین ترکیه و عربستان افزوده است و یک تهدید برای منطقه محسوب میگردد. شاهد این مدعا همین که افراد میانه رو همچون تیلرسون و متیس از دایره تصمیم سازی خارج و تا این جای کار، بولتون در راس شورای امنیت ملی و پمپئو در راس دستگاه دیپلماسی، توانستهاند رئیس پنتاگون را منزوی کنند تا مسیر برای سیاستهای افراطی هموار گردد. بر مبنای خطوط جدید سیاست خارجی آمریکا اکنون ترامپ هدف اصلی سیاست خارجی خود را تقویت قدرت و نفوذ آمریکا در صحنه سیاست جهانی از طریق سیاست های رادیکال تضعیف نقش رقبایی مانند روسیه و چین، تقویت ائتلاف و همکاری با متحدان سنتی در صحنه منطقهای مانند عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی[۶] به منظور کاهش نفوذ و قدرت ایران مفروض داشته است.
تضعیف ائتلاف غرب محور و مسئولیت جهانی: از دیگر خطوط نوین سیاست خارجی آمریکا همین کناره گیری نسبی ترامپ از مسئولیت جهانی آمریکا می باشد که موجب ناامیدی در متحدین سنتی آمریکا، اروپاییان شده است و منجر به تضعیف ائتلاف غربمحور ازجمله روابط آمریکا و اتحادیه اروپا در صحنه سیاست جهانی و منطقهای شده و در واکنش به سیاستهای ساختارشکن ترامپ، اکنون اروپا باقطع امید از همراهی و چندجانبه گرایی آمریکای ترامپ، به دنبال سروساماندادن استراتژیهای مستقل خود در صحنه سیاست جهانی و منطقهای و در موضوعاتی مانند تأکید بر اجرای کامل برجام می باشد.
تثبیت جایگاه اعراب در اتحاد عبری ، آمریکایی و عربی: دیگر خط نوین سیاست خارجی آمریکا که قابل استفسار از سخنان پمپئو می باشد تثبیت جایگاه اعراب در اتحاد عبری ، آمریکایی و عربی بهعنوان خط سوم راهبرد نوین سیاست خارجی ترامپ می باشد. بر این مبنا باید تاکید داشت که سیاست خارجی دولت ترامپ نسبت به اعراب متحد آمریکا، زمینه تثبیت و تقویت جایگاه برخی کشورهای عربی در اتحاد میان آمریکا، رژیم صهیونیستی و برخی حکام عرب منطقه را فراهم کرده است. سیاست تقویت اعراب بعنوان عضو جدید اتحاد عبری آمریکایی و عربی از مدتها پیش آغاز گردیده و هدف اصلی آمریکا در این مقطع تقویت روابط اقتصادی، سیاسی-امنیتی با متحدین سنتی آمریکا و از این طریق مدیریت نقش فزاینده ایران می باشد. اینگونه است که ترامپ اولین سفر خارجی خود را طوری در این جارچوب برنامه ریزی میکند که به سرزمین آل سعود میرود و با فروش میلیاردها دلار تسلیحات و دریافت اعتبارات مالی بهاصطلاح به بازتعریف روابط آمریکا و سعودی میپردازد.
تبعات خطوط جدید سیاست خارجی آمریکا بر جمهوری اسلامی ایران
با بررسی خطوط بنیادین و جدید سیاست خارجی دولت روی کار ایالات متحده اکنون به این موضوع که خطوط جدید سیاست خارجی آمریکا چه آثار و تبعاتی بهویژه در رابطه با جمهوری اسلامی ایران خواهد داشت پرداخته خواهد شد. راهبرد جدید سیاست خارجی آمریکا که مشخصا در سخنان پمپئو نیز احصا گردید، اهدافی همچون فلج کردن اقتصاد ایران و فشار بر شریان اقتصادی کشور، ایجاد تشنج و نا آرامی و بیثباتی در داخل کشور و حذف حضور و نفوذ ایران در منطقه را در دستور کار قرار داده است و عناصر کلیدی رسیدن به استراتژی جدید آمریکا علیه ایران مواردی همچون تشدید نظارت بر توافق هستهای، بازرسی از مراکز نظامی و افزایش فشار بر سپاه پاسداران و به زعم کاخ سفید خنثی سازی اقدامات بی ثبات کننده تهران و نفوذ این کشور در منطقه و حمایت از شبه نظامیان می باشد.
ترامپ و کابینه اش با هدف به پای میز مذاکره کشاندن ایران برای دستیابی به یک توافق مطلوب آمریکایی تلاش خواهند نمود تا تحریم های شدید اقتصادی را تا آنجا که وزارت خزانه داری با ابتکار اقتصاد ایران را تحت الشعاع قرار دهد ادامه می دهند و از سوی دیگر برنامه ایجاد اختلال و ناآرامی در داخل کشور را همراه با بالابردن حس نارضایتی عمومی از حاکمیت همزمان پیش خواهند برد. جمعبندی گروههای کاری مشترک چهار کشور در واشینگتن بر این مبناست که اوضاع داخلی ایران بقدری شکننده است که با اعمال فشارهای همه جانبه، میتوان مردم را به خیابانها کشاند، حاکمیت را عاجز نمود و حکومت را ساقط کرد. و این در حالیست که مثلت ریاض- تل آویو- ابوظبی به واشینگتن اطمینان دادهاند که بر اوضاع داخلی ایران مسلط می باشند و در نتیجه باید در مقابل این برنامه انسجام و اتحاد داخلی را تقویت نمود و از دامن زدن به شکافهای داخلی در این مقطع زمانی پرهیز نمود. زیرا میتوان خروج ترامپ از برجام را در چارچوب استراتژی جدید این کشور و تکه اول از پازل این کشور دانست که به زعم خود می خواهند ایران را در پایان این استراتژی به پای میز و پذیرش یک توافق جدید وادار نمایند.
نتیجه گیری
در سیاست خارجی نوین آمریکا ترامپ هم سیاست صلح و مذاکره و دیپلماسی اوباما را پشت سر میگذارد و هم از سیاست های مداخله گرایانه بوش فاصله میگیرد و تلاش می کند با تهدید و از موضع بالا و بدون هزینه کرد عملی، اهداف خود را پیش برده و اقتدار و ابرقدرتی آمریکا را به رخ بکشاند و خواسته های خود را در عرصه روابط بین الملل تحمیل نماید.
اگرچه رئیس جمهور آمریکا با بهره برداری از نارضایتی موجود در جامعه آمریکا و حس ناامیدی در افکار عمومی نسبت به مسائل سیاست خارجی به این جایگاه رسید اما تدوام سیاست های رادیکال او بیتردید بر عدم انسجام و سردرگمی جاری نسبت به اهداف استراتژیک آمریکا، بهویژه در بعد میانی سیاست جهانی و رقابتهای منطقهای میافزاید و اهداف و منافع بلند مدت این کشور را به مخاطره خواهد انداخت. اما با وجود نتایج احتمالی باید در کوتاه مدت به مهار سیاست های ترامپ پرداخت چرا که این امکان بطور جدی فراهم است که سیاست ترامپ برای کشورهایی همچون کشور ما مضراتی را به همراه داشته باشد که برای کنترل این فضای حاکم بر کاخ سفید باید بر مبنای صبر استراتژیک و نیز ایجاد یک نوع همکاری راهبردی با اروپا و کشورهای مستعد منطقه باشد تا از سیاست های رادیکال، غیر مسئولانه و یکجانبه گرایانه ترامپ در نظام بین الملل نهایت بهره برداری به عمل آید.