انتخاب/ سال60از خانه آیتالله صدوقی، سئوال کردیم. معلوم شد این دختر مسلمان شده و از خانوادهاش کهمسلمان نیستند، جدا شده و به خانه آقای صدوقی پناه برده است. آقای ملک پور، هنوز تعقیب میکند.
شب، هم در جامعه روحانیت مبارز دعوت داشتم و هم در منزل آقای دکتر[یدالله]سحابیبرای جلسه نمایندگان تهران و هم در منزل آقای خامنهای برای تهیه پول برای مخارج حزب وروزنامه.
اول وقت به خانه آقای خامنهای رفتم؛ چون خودشان نبودند، نماندم.
در جلسه روحانیت، هدفشان این بود که اعتبار مخدوش شده جامعه [روحانیت مبارزتهران] را با ائتلاف مجدد با نیروهای انقلابی روحانی که به خاطر روابط جامعه و آقای بنیصدراز جامعه کنار گرفته بودند، به دست آوردند. انصافا خیلی کوتاه آمدند.به منزل آقای سحابی نرسیدیم، لابد سخت گلهمند میشوندو حمل بر علل سیاسی میکنند، ولی من مایل بودم بروم، آقای [شیخ فضل الله]محلاتی مانعشد، به خاطر اهمیتی که برای جلسه جامعه قائل بودند، خودشان قرار شد، عذر من را بگویند.
سال61
ظهر آقای [مصطفیحایری]فومنی آمد و گزارشی از کیفیت درگیری سپاه با قشقاییها داد. ترکیبی از خوانین، منافقینو کمونیستها هستند که یاغی شدهاند و به کوه زدهاند و سپاه پیش دستی کرده و به مواضع آنها حمله برده است و الان میخواهند تسلیم شوند.
سال62
عصر آقای سید محمد باقر حکیم [سخنگوی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق] به منزل آمدو اطلاع داد آقای سید محمد حسین حکیم که بازداشت بوده به استامبول ترکیه رفته و از آنجا تلفنی تماس گرفته و میخواهد برای مذاکره با ایشان به ایران بیاید. با من مشورت میکرد که بپذیریم یاخیر؟ احتمال این است که پیام تهدید صدام را برای ایشان بیاورد و شاید چیز دیگری مطرح باشد.
سال63
عصر، آقای [اسدالله] لاجوردی [دادستان انقلاب تهران] و مسئولان اطلاعات سپاه آمدند.برای هماهنگ شدن در کار اطلاعات، مشکل این است که دادستانی تهران، کار اطلاعاتی میکند.با مذاکرات طولانی، قرار شد با [تشکیل] کمیتهای مشترک، [امور اطلاعاتی را] هماهنگ کنند
سال64
از صحن حیاط مجلس هواپیماهای دشمن مشاهده میشدند. موشک شباهنگ برای اولین بار شلیک شد. به نظر میرسد که به هواپیما خورد ولی هواپیما رفت و بعداً اطلاعات رسید که نتوانسته به پایگاهش برسد و شاید در خاک عراق سقوط کرده باشد. مسأله مهمی است که موشکی در ارتفاع هفتاد هزار پا به هدف بزند. این برای اولین بار در اختیار ما قرار گرفته که برای دشمنان باعث وحشت و تحیّر است. در عین حال [جنگندههای دشمن] بمبهایشان را انداختهاند، البته تلفاتی نداشت.
سال65
ظهر آقای محسن رضایی آمد. راجع به ستاد اجرائی قرارگاه خاتم به منظور بسیج امکانات کشور برای جنگ مذاکره کردیم و اشکالات مصاحبه ایشان را تذکر دادم.
عصر آقای سید هادیهاشمی [داماد و رئیس دفتر آقای منتظری] آمد و پیام آیت الله منتظری را آورد که در مورد طرحشان نسبت به ادغام ارتش و سپاه پیگیری کردهاند و از مضروب شدن سران نهضت آزادی ناراحت شدهاند و پیگیری طرحهای عملیات داخل عراق را. درباره سیدمهدی هاشمی مذاکره کردیم.
قرار شد که هیأتی به ریاست آقای ابراهیمی از بیت آیت الله منتظری به لبنان برای میانجیگری جنگ جاری بین امل و فلسطینیها اعزام کنیم
سال66
در مصاحبه مطبوعاتی شرکت کردم. خبرنگاران روی موضوع تعطیل حزب و اظهارات امروز من در خدمت امام، حساس شده بودند و اهمیت مسأله خلیجفارس هم مشهود بود.
آقای [فریدون]مهدینژاد [= وردی نژاد] آمد. درباره فعالیتهای خارج مشورت کرد و اسناد جریان خرید سلاح از آمریکاییها را که نزد من بود، برای تدوین کتاب مورد نظر گرفت. آقای عبدالله نوری آمد و از آقای دکتر روحانی گله داشت.
سال67
بعد از نماز و ورزش، از جبهه گزارش گرفتم. اتفاقی گزارش نشده است . به آقای محسن رضائی گفتم به خاطر احتمال حمله عراق، به جزیره جنوب برود . برای خطبه های جمعه مطالعه کردم. احساسات مردم در مراسم نماز جمعه بیش از گذشته بود
سال 68
بعد از نماز صبح، سری به بیمارستان [قلب جماران] زدم و از آنجا به مجلس رفتم. در گزارشها خبری از اطلاع اجانب از بد بودن حال امام به چشم نمیخورد. کارهای دفتر را انجام دادم.
ظهر با سایر اعضای شورای بازنگری [قانون اساسی] مهمان رئیس جمهور بودیم. در خصوص تعجیل در اتمام بازنگری قانون اساسی بحث شد، زیرا به نظر میرسد که با وضع حال امام، فرصت کمی داریم و بهتر است که اصلاحات به تایید امام برسد. قرار شد از این به بعد یکسره کار کنیم و عصر هم جلسه داشته باشیم.
به دفترم رفتم. ساعت سه بعد از ظهر احمدآقا تلفنی اطلاع داد که حال امام وخیم شده و خواست با سایر رؤسای قوا سریعاً به جماران برویم. در نتیجه جلسه عملاً تشکیل نشد و خودمان را با عجله به جماران رساندیم.
لحظات آخر تنفس طبیعی بود. امام به زحمت نفس میکشیدند. فقط یک بار چشم باز کردند و بستند و این آخرین نگاهشان بود. دکترها با عجله قلب را با ماساژ و شوک برقی و باتری و ریه را با تنفس مصنوعی به کار انداختند. تا ساعت ده وبیست دقیقه شب، ایشان را به این صورت نگاه داشتند، ولی دیگر مغز کار نمیکرد. فقط یک بار اطلاع دادند که تنفس طبیعی شده ولی زود این وضع تمام شد.
در این فاصله درباره کیفیت اعلان خبر و برنامههای اداره کشور و انتخاب رهبری و... مشاوره شد. در جبهه با آقای [محسن] رضایی تماس گرفتیم و دستور آمادگی کامل دادم. هلیکوپتر و هواپیما خواست. دستور ارسال دادیم.
با تلفن اعضای [مجلس] خبرگان را احضار کردیم که تا فردا صبح خودشان را به تهران برسانند. قرار شد اعلان فوت را به پس فردا موکول کنیم؛ یعنی پس از انتخاب رهبر و برگشت نمایندگان خبرگان به شهرها. با اعلان مراسم امام، شیون از داخل خانه و بیمارستان و سپس بیرون خانه بلند شد. حضار را دعوت به صبر کردم و برنامه را برای آنها توضیح دادم. پذیرفتند و آرام گرفتند و قرار شد به عنوان دعای توسل گریه کنند. صبر خانمهای بیت برای ما جالب بود.
تا ساعت دوازده شب برای تنظیم برنامهها ماندیم. به خانه آمدم و با استفاده از قرص آرامش بخش خوابیدم. عفت و محسن فهمیده بودند، چون در بیمارستان بودند، اما بقیه اعضای خانه نمیدانستند.
سال69
شب مهمان آیتالله خامنهاى بودم. درباره وضع تولید و توزیع و نیازهاى ارتش و سپاه و مسایل امنیتى و سیاسى، مذاکرات و تصمیمگیرى داشتیم. به خانه آمدم؛ بستگان بودند. درباره مراسم ازدواج مهدى صحبت شد؛ گفتم ساده برگزار شود و مدعوین محدود به بستگان نزدیک باشد.
سال70
ظهر پیام رهبرى[به مناسبت مراسم حج] پخش شد؛ مطالب خوبى داشت. پیام کوتاهى در جواب و استقبال از پیام ایشان نوشتم. عصر آقاى [شیخ حسن]صانعى آمد؛ عازم مکه است. او خواستار محبت به مجمع روحانیون[مبارز تهران] شد.
سال71
آقاى [عباس واعظ] طبسى، [تولیت آستان قدی رضوی] آمد. اوضاع مشهد را گفت. از استاندار و نیروهاى انتظامى انتقاد داشت و خواستار اعمال قاطعیت و تعقیب اشرار و مأموران سهل انگار بود
سال72
آقاى سید محمد هاشمى آمد. از معاونت فرهنگى بنیاد شهید استعفا داده است. مقدارى از سوءمدیریت آقاى [محمدحسن] رحیمیان، [رییس بنیاد شهید] گفت، ولى در اظهاراتش مطلب مستدل و مشخصى از سوءمدیریت نبود، جز تغییر بعضى از عوامل مدیریتهای سابق و محدود کردن اختیارات بعضى دیگر و جلوگیرى از هزینههای بىحساب.او خبر داد که در بین اعضای مجمع روحانیون مبارز و به خصوص در مورد شرکت در تبلیغات انتخابات اختلاف افتاده که سرانجام تعداد قابل توجهى از آنها تصمیم گرفتهاند، اعلامیهای را براى امضای اشخاص منتشر کنند و من را تأیید نمایند. نصیحتشان کردم که به صلاحشان نیست، خودشان را از مسایل مهم جامعه کنار بکشند.