انتخاب/ سال60 صبحانه را در خدمت آقای منتظری، در منزل ایشان صرف کردیم.
پس ازخداحافظی به منزل آیتالله [العظمی] نجفی مرعشی رفتم. از اسپانیا برگشته بودند. برای معالجه چشم رفته بودند. عفت با بچهها و حسینآقامرعشی به پارک ارم (خرم سابق) رفته بودند. آنجا به خاطر سوء رفتار مسئولان با مردم،درگیری پیش آمده بود. تلفنی از خانه خواسته بودند که کسی برود و وضع را ببیند. آقای رحمانی پاسدار رفت و آمد و عفت خیلی ناراحت بود و هنوز ناراحت است. اگر این گونه که میگوید باشد، حق با اوست، باید آنها ادب شوند. انشاءالله رسیدگی خواهم کرد.
سال61
صبح بعد از نماز در حیاط خانه راه رفتم؛ پیادهروی در مسیر پانزده متری با رفت وبرگشتهای مکرر خسته کننده است. به اصلاح باغچه پرداختم و مقداری گل برای گلدان چیدم و بهمطالعه نشستم. بعد از استراحت به مجلس رفتم. دوسه ملاقات داشتم.
نزدیک غروب با آقای رئیس جمهور و نخست وزیر و آقای [عبدالکریم موسوی]اردبیلی واعضای شورای سرپرستی صداوسیما در دفتر من راجع به مدیریت و مسائل صداوسیما مذاکره ومشورت کردیم. شب در مجلس ماندم.
سال62
پس از نماز، مقداری قرآن تلاوت کردم. در گذشته از دوران کودکی، همیشه صبح ها قرآن میخواندم. از چند سال پیش که کار نوشتن «کلید قرآن« را در زندان آغاز کردم، چون بلافاصله بعداز نماز مطالعه و فیش برداری از قرآن را شروع میکردم، فکر کردم، نیازی به خواندن قرآن نیست.اخیرا احساس میکنم از نور قرآن، کمتر استفاده میکنم و لذا تصمیمگرفتم، همان عادت دوران گذشته را تجدید نمایم و هر روز صبح، چند آیه قرآن را ترتیل نمایم.اظهارات رئیس جمهور که دوسه روز پیش گفتند، هر روز صبح قرآن میخوانند، در این تصمیم موثر بود.جلسه شورای مرکزی حزب داشتیم. انتخابات هیأت اجرایی بود. رایمحافظهکاران بیشتر بود، و بنای حذف [میرحسین موسوی] نخست وزیر از دفتر سیاسی را داشتند؛با اوقات تلخی جلوگیری کردم.
سال63
با 196 رأی موافق، از 205 رأی نمایندگانحاضر در جلسه، به ریاست [مجلس] انتخاب شدم. برای نامزدی ریاست مجلس، رقیب نداشتم.
اول شب، آقای امامی کاشانی [عضو فقهای شورای نگهبان] آمد و پیشنهاد ایجاد ارتباط بینشورای نگهبان و سایر مراکز را برای تفاهم و جلوگیری از تشتت میداد. [نظرش را] پسندیدم.معتقد بود، این درست نیست که اختلاف پیش آید؛ و [باید] با حمایت امام از خطر جلوگیری شود؛ همچنان که اخیرا در مورد شورای نگهبان و دولت پیش آمد
سال64
در دفتر آقای خامنه ای با فرماندهان سپاه برای بررسی برنامه آنها درباره آینده جنگ جلسه داشتیم. بعد از عملیات بدر مأمورشان کردیم که برنامه خود را بیاورند . به نظر میرسد که آنها ضعیف برخورد کرده، طرحهای بلند مدتی که چند سال دیگر نتیجه میدهد و مستلزم صرف نیروهای عظیم انسانی و مالی است، آورده بودند. با تلخی طرحشان را رد کردیم و من به آنها گفتم که باید با امکانات موجود جنگید.
ساعت سه و نیم بعد از ظهر آقای صیاد[شیرازی] آمد. ایشان تقسیم سرزمین را نپذیرفت و توضیحاتی درباره طرح عملیات خود داد.رؤسای قوا افطار مهمان من در مجلس بودند. با آنها درباره جنگ بحث کردیم. قرار شد که طرح صیاد را تأیید کنیم و برای و ادار کردن سپاه به اطاعت، از امام استمداد شود.
سال65
آقایان [مسیح]مهاجری و [محمدرضا]بهشتی آمدند. از دو مقاله روزنامه جمهوری اسلامی در مورد مجلس و دانشگاه آزاد اسلامی انتقاد کردم و آنها از اینکه به پیشنهادهای اتاق بازرگانی در مورد توسعه صادرات توسط بخش خصوصی توجه شده، ناراحت بودند.
عصر دکتر هادی و دکتر روحانی آمدند. راجع به پیگیری مسأله گروگانهای آمریکایی بحث شد. قرار شد طبق همان پیشنهاد نهائی ما که نپذیرفتند عمل شود، اگر آمریکاییها خواستند جلو بیایند
سال66
عصر آقای ]علی[ بیات - دارنده قدرت هپینوتیزم - آمد. یکی از پاسداران به نام "حسین دانش راد" را خواب کرد. نتوانست "امید خدا" را خواب کند. دانش راد در خواب به مسائل قابل توجهی جواب میداد. مثلاً به اردوگاههای اسرا در عراق رفت و یا به منزل مادرم در نوق و یا به منزل آقای دکتر روحانی در سرخه سمنان و جواب سئوالات را مخلوطی از صحیح و غلط میداد. یک ماشین گم شده و چک گمشدهای از خود من را نشانی داد؛ قابل مطالعه بیشتر است. مدعی است امراض را با قدرت خاص از همین هنر معالجه میکنند. مدتی است کتف راستم به خاطر ضربهای که در اثر پرتاب سنگ دیده، درد میکند. او ماساژ داد و از دستگاهی که اشعهای را میتاباند، استفاده کرد؛ بی تاثیر نیست. میگوید دو سه جلسه لازم دارد.
شب به خانه آمدیم. در بین راه دکتر روحانی به خاطر عدم هماهنگی سپاه با ایشان، خواهان کناره گیری از ستاد شد. گفتم صبرکنند
سال67
عصر سرهنگ ترابی از احتمال ریاست ستاد برای محسن رضائی اظهار نگرانی کرد و سپس آقایان [علی] رازینی [رئیس عقیدتی سیاسی سپاه ] و [علی] یونسی [دادستان دادگاه نیروهای مسلح ] برای همین آمدند و سپس آقایان [محمدی] ری شهری و [سید علی اصغر ] حجازی [از وزارت اطلاعات ] نیز برای همین آمدند . پیداست که تلاش وسیعی برای جلوگیری از نصب ایشان شروع شده است. همه آنها هم جایگزین مناسبی معرفی نمی کنند و راه چاره دیگری نمی دهند.
سال68
امام را در بیمارستان زیارت کردم. حالشان مساعد است. دکترها برای آزمایش خون گرفتند. احمدآقا هنوز خیالش جمع نیست. چند کلمهای با امام حرف زدم. تیم پزشکی امام، سیاستشان این است که در موارد مهم، به خاطر اهمیت موضوع و نگرانی از اتهام مسامحه یا خطا در آینده، سران قوا و احمدآقا را در جریان بگذارند.عصر شورای بازنگری قانون اساسی جلسه داشت. تصویب شد که مدیریت و مسئولیتهای قوه مجریه به رئیس جمهور سپرده شود. به نظر میرسد مخالفان این نوع تمرکز، امید خود در این میدان را از دست داده باشند؛ لابد برای تضعیف این تصویب فکر دیگری خواهند کرد.
سال69
ساعت چهار و هجده دقیقه صبح، به حسینیه امام خمینى رفتم. در جمع ائمه جمعه سراسر کشور، صحبت مفصلى درباره سیاستهاى اقتصادى کردم. به دفترم برگشتم و کارها را انجام دادم.آقاى سید[محمدحسین]فضلالله، [از علمای سرشناس لبنان]آمد. راجع به مسایل لبنان و گروگانها و مشکل نزاع بین حزب الله و امل بحث شد.
سال70
دکتر [حسن]حبیبى آمد و خبر داد که در جمع مجمع روحانیون مبارز اختلاف افتاده است. آقاى [مهدی]کروبى و جمعى به سوى اعتدال و آقاى [سیدمحمد موسوی]خوئینىها و جمعى دیگر به سوى افراط در مواضع میل کردهاند؛ از نتیجه جلسه دیشب، اظهار رضایت کرد.
آقاى [غلامعلی]نعیمى، امام جمعه بندرعباس آمد و از [آقای احمد خرم]، استاندار هرمزگان انتقاد داشت.
سال71
عصر دکتر [سیفالله]وحید [دستجردی، رییسسازمان هلال احمر] آمد. گزارش کمکهاى هلالاحمر به افغانستان، آذربایجان، لبنان، آوارگان عراقى و سیلزدگان را داد و کمک خواست.