سال60/شب‌، در جلسه‌ مشورتی‌ با حضور آقایان‌ بهشتی‌، خامنه‌ای‌ و رجائی‌ در نخست‌ وزیری‌شرکت‌ کردم‌.

آقای‌ خامنه‌ای‌ که‌ به‌ تازگی‌ از کردستان‌ برگشته‌اند، گزارشی‌ از آنجا دادند وپیشنهاد کارهای‌ تولیدی‌ و ایجاد شغل‌ و رفتن‌ مسئولان‌ سطح‌ بالا به‌ منطقه‌ به‌ منظور نشان‌ دادن‌حضور دولت‌، داشتند.
آقای‌ رجائی‌، برای‌ پاسخگویی‌ تلویزیونی‌ رفت‌ و ما هم‌ فرصتی‌ پیدا کردیم‌ که‌ در موردموضوعات‌ زیادی‌ که‌ کمتر فرصت‌ مشورت‌ و تبادل‌ نظر پیدا کرده‌ایم‌، صحبت‌ کنیم‌. پس‌ ازصرف‌ شام‌ به‌ خانه‌ آمدم‌. خبر دادند که‌ روز یکشنبه‌ آقای‌ بنی‌صدر در خانه‌ خواهرش‌ دو ساعت‌ با مسعود رجوی‌ ملاقات‌ داشته‌ است‌. همکاری‌ رئیس‌ جمهور با سران‌ گروهی‌ که‌ درصدد مبارزه‌ مسلحانه‌ با جمهوری‌اند و تحت‌ تعقیب‌ مقاماتند، عجیب‌ و غیر قابل‌ تحمل‌ است‌،مخصوصا که‌ امام‌ فرموده‌ با آنها درگیر شود.

سال61
عصر، شاخه‌ دانشجویان‌ حزب‌ جمهوری‌اسلامی‌ آمدند و مفصلا برای‌ آنها صحبت‌ کردم‌*. خانم‌ها از این‌ که‌ نقش‌ واقعی‌ اجتماعی‌ زنان‌ هنوز در انقلاب‌ مشخص‌ نشده‌ گله‌ داشتند و از این‌ که‌ جامعه‌ ما زن‌ غیر شاغل‌ را برای‌ ازدواج‌ و همسری ‌ترجیح‌ می‌دهد، ناراحت‌ بودند.

سال62
آقای‌ [سیدمحمود]دعایی‌ [سرپرست‌ مؤسسه‌ اطلاعات‌] آمد. سخت‌ از تعطیلی‌ روزنامه ‌ناراحت‌ بود. گریه‌ کرد و چاره‌جویی‌. گفتم‌ چندین‌ بار من‌ و آقای‌ خامنه‌ای‌ به‌ امام‌ پیغام‌ دادیم‌؛ایشان‌ نرمتر شده‌اند. باز هم‌ تلفن‌ کردم‌ که‌ حتی‌ الامکان‌ امروز منتشر شود، ولی‌ امام‌ مقاومت‌ کردندو احمدآقا گفت‌، ممکن‌ است‌ روز شنبه‌ درست‌ شود. آقای‌ دعایی‌ به‌ بیت‌ امام‌ رفت‌. تماشاچی ‌زیادی‌ به‌ مجلس‌ آمده‌ بودند، انتظار داشتند، برای‌ آنها طبق‌ معمول‌ صحبت‌ کنم‌. تصمیم‌ گرفته‌ایم‌ که‌صحبت‌ نکنم‌. این‌ وضع‌ که‌ رسم‌ شده‌، خیلی‌ وقت‌ مجلس‌ را می‌گیرد.

سال63
عصر به‌ جلسه‌ ائمه‌ جمعه‌ ایران‌ ـ که‌ برای‌ توجیه‌ فکر و آماده‌سازی‌ برای‌ مواجهه‌ با ائمه‌ جمعه‌کشورهای‌ دیگر در هتل‌ استقلال‌ تشکیل‌ شده‌ بود ـ رفتم‌. بنا است‌ در کنفرانس‌ جهانی‌ ائمه‌ جمعه‌شرکت‌ کنند. در این‌ جلسه‌، آقای‌ ابراهیم‌ امینی‌ صحبت‌ کردند. من‌ هم‌ درباره‌ لزوم‌ حرکت‌ در جهت‌ایجاد قدرت‌ اسلام‌ در مقابل‌ قدرت‌های‌ کفر و رفع‌ موانع‌ اتحاد اسلامی‌ صحبت‌ کردم‌؛ راجع‌ به‌جنگ‌ و روابط ایران‌ با سوریه‌ و... هم‌ توضیحاتی‌ دادم‌.

سال64
عصر با هلی‏کوپتر از دانشکده افسری به قم پرواز کردیم. یک هلی‏کوپتر کبرا هم برای حفاظت همراهمان بود. سری به آقای منتظری زدم. در اثر آنفلوانزا کسالت دارند. سپس برای سخنرانی در مراسم بزرگداشت ولادت امام زمان(عج) به مدرسه فیضیه رفتم و درباره ولایت و اهمیت آن و انحرافها در برداشت و عمل به آن صحبت کردم. اول شب به تهران برگشتم.

سال65
صبح و عصر باران می‌بارید. آقای سرهنگ نوری فرمانده لشکر ذوالفقار آمد. گزارش وضع جبهه و نیروی زمینی را داد. چون شماره تلفن [منزل] عوض شده، ارتباط تلفنی کم بود. معمولاً وقتی که عده زیادی از شماره تلفن ما مطلع می‌شوند، آن را عوض می‌کنیم، زیرا علاوه بر مزاحمت زیاد، دشمنان هم سوء استفاده می‌کنند.
ظهر عفت مهمان خانم مطهری بود و من در خانه تنها بودم.

سال66
عصر آقای ] محمدرضا[ باهنر آمد. از عزل امام جمعه بافت توسط دبیر خانه ائمه جمعه شاکی بود. افطار با ]اعضای جامعه[ روحانیت مبارز، مهمان آیت‌الله خامنه‌ای بودیم. بعد از افطار آقای موسوی اردبیلی در خصوص پرونده سوء استفاده ]همایون[ انصاری در فروش توپ‌های اتریشی مشورت کرد. سپس با آقایان مهدوی کنی، خامنه‌ای، ] محمدعلی[ موحدی کرمانی و ]علی اکبر[ ناطق نوری، تا ساعت ده و نیم جلسه‌ای داشتیم. در این جلسه درباره مجلس و آینده مجلس و ریاست جمهوری و نماز جمعه مذاکره شد.
به خانه رفتم. ساعت یازده شب احمدآقا آمد. درباره پیشنهاد وزیر سپاه ‌برای اصلاح طرح ارتش نوین مذاکره شد که با موافقت امام، متنی برای توصیه حضرت امام به مجلس تهیه شده است.

سال67
به جلسه شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز رفتم. قرار شد در مرحله دوم انتخابات شرکت کنند. آقای مهدوی کنی جریان ملاقات با امام را نقل کرد که امام قول داده اند بعد از انتخابات در مورد روحانیت مبارز و سایر کسانی که در بیانات اخیر اما م رنجیده اند، جبران کنند1. بعضی ها مخالف بودند.
سرشب با آیت الله خامنه ای درباره امور جاری مذاکره کردیم. به خانه آمدم. یاسر و مهدی برای اِحیاء به مسجد رفته اند. عفت هم که منزل امام بود، آمد.

سال68
تا ساعت ده ونیم صبح برای خطبه‌ها مطالعه کردم. در مراسم نماز جمعه حضور انبوه مردم به خاطر روز قدس چشمگیر بود. در خطبه‌ها به شدت به سیاست غرب و مخصوصاً آمریکا در مورد فلسطین حمله کردم. عصر به استراحت و مطالعه گذشت. رادیو صدای آمریکا عکس‌العمل خشمگینانه‌ای به اظهارات امروز من نشان داد. به خاطر دیر بیدار شدن سحر - پنج دقیقه به اذان صبح - و کم غذا خوردن، امروز ضعف بیشتری احساس می‌کردم.

سال69
آقایان غلامى و عظیمى از کارکنان دفترم آمدند؛ از کمى حقوق و نداشتن مسکن شکایت کردند. آقاى [جمال]ساداتیان، براى کارهاى مشاوران[رییس‌جمهور]آمد. شب قرار بود مهمان آقاى خامنه‌اى باشم که به خاطر انجام کارها نرفتم و تلفنى عذرخواهى کردم.
به خانه آمدم. مادر شهیدى آمد و از مشکلاتش گفت؛ یک حواله ماشین براى فرزند جانبازش گرفت. تلفن‌هاى زیادى در مورد تعویض فرماندار شهررى داشتیم ، منجمله آقایان [محمدرضا]مهدوى کنى و [سیدعلی]غیورى، [نماینده ولی فقیه در شهرری]،که به وزارت کشور اعتراض داشتند.

سال70
عصر آقاى [مصطفی] پورمحمدى از وزارت اطلاعات آمد و گزارشى از احتمال وقوع کودتا در عراق داد و سرنخ آن را که برای جلب نظر ما به ما مراجعه کرده، [معرفی کرد]. گفتم اطلاع بیشترى کسب کند.
در جلسه هیات دولت شرکت کردم. شب مهمان رهبری بودم. دربارة خریدهاى ویژه از کره شمالى، انتخابات شوراها، دادستانى کل، اعضای جدید مجمع تشخیص مصلحت، عمل جراحى ایشان و مسایل اقتصادى کشور و... مذاکره کردیم. دیر وقت به خانه رسیدم.

سال71
دکتر [علی‌اکبر]ولایتى، [وزیر امورخارجه] و آقایان [علاءالدین] بروجردى، [معاون آسیا و اقیانوسیه وزارت امور خارجه]، [سیدرسول] موسوى، [رضا] نجفى و مهدى‌زاده آمدند. گزارش سفر مهدى‌زاده و نجفى به افغانستان را دادند. اول به مزارشریف رفته‌اند و با فرماندهان جبهه شمال - شیعه و فارسى‌زبان‌ها- مذاکره کرده‌اند و از طریق جاده زمینى و با عبور از منطقه حکمتیار به کابل آمده‌اند. وضع استان‌هاى شمال و تحت قلمرو جبهه شمال را رضایت بخش و آباد و امن دیده‌اند؛ سبز و خرم و پر از آب و کشت و کار و متحد و در عین حال ناراضى از اقدامات تک‌روانه احمدشاه مسعود که هم پیمان آنها بوده و بدون هماهنگى به کابل رفته و با شوراى 51 نفرى ساخته است. 
در کابل با احمد شاه مسعود براى ایجاد تفاهم با جبهه شمال مذاکره کرده‌اند که موفق نشده‌اند؛ مسعود را مغرور یافته‌اند. قرار شد در دبیرخانه شوراى عالى امنیت ملی گزارش را براى مشخص کردن موضع ایران مطرح کنند