صبح نو/ متن پیش رو در صبح نو منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست.



«پیاده شدن از قطار انقلابی‌گری» یا حتی فراتر از آن «پیاده شدن از قطار حکومت» یکی از جدیدترین تزهای اصلاح‌طلبان است که این روزها بیش از پیش به گوش می‌رسد، شاید جدیداً آن را آقای عمادالدین باقی گفته باشد اما پیش از این هم چریک پیر اصلاح‌طلبان آقای بهزاد نبوی گفته بود که «انقلاب منسوخ شده است»!

ما می‌خواهیم از قطار انقلابی‌گری پیاده شویم
آقای عمادالدین باقی در گفت‌وگویی که انصاف‌نیوز روز دوشنبه آن را منتشر کرد، گفته است: «منطق اصلاح‌طلبی با گفتمان انقلابی سازگاری پیدا نمی‌کند. ما می‌خواهیم از قطار انقلابی‌گری پیاده شویم ولو اینکه لازمه‌اش این باشد که از قطار حکومت هم پیاده شویم.» این نویسنده اصلاح‌طلب همچنین تاکید کرد: «تا وقتی به گفتمان انقلابی اصالت دهید؛ نمی‌توانید قانون‌گرایی و قانون‌محوری را در این کشور لمس کنید. من می‌گویم اصلاً گفتمان انقلابی را قبول ندارم و گفتمان قانون و حقوق بشر را قبول دارم.» پیش از این هم بهزاد نبوی پیرمرد 75‌ساله که در بین اصلاح‌طلبان به چریک پیر معروف است، خود را پیرمرد و فاقد رمق انقلاب معرفی می‌کند و مشی اصلاحات خود و دوستانش را مقدم بر انقلاب و سیاست‌های انقلابی دانسته و در گفت‌وگو با روزنامه اصلاح‌طلب وقایع اتفاقیه گفته بود : «انقلاب و دخالت خارجی دیگر منسوخ شده و تنها راهی که باقی می‌ماند، اصلاحات است آن هم اصلاحاتی که از دوم خرداد 76 آغاز شد! او در ادامه نیز نظر خود را به همه ملت ایران تعمیق می‌دهد و مدعی می‌شود جوانان کنونی کشور شور جوانان ابتدای انقلاب را ندارند.»

جهانگیری: تا پای جان ایستاده‌ایم و اجازه نمی‌دهیم نظام آسیب ببیند
اینکه برخی از چهره‌های اصلاح‌طلب دچار استحاله در مبانی انقلاب و اصول آن شده‌اند به وضوح روشن و قابل لمس است اما این اعتقاد همه اصلاح‌طلبان نیست، این جریان به دوپاره‌ای تبدیل شده است که هرکدام به یک راه می‌روند، چهار روز پیش بود که آقای اسحاق جهانگیری معاون اول رییس‌جمهوری -که یکی از محتمل‌ترین گزینه‌های اصلاح‌طلبان برای انتخابات ریاست جمهوری 1400 محسوب می‌شود- در همایش هم‌اندیشی مدیران ارشد دولت تاکید کرده که «ما پای نظاممان ایستاده‌ایم.» جهانگیری گفته بود که «با همه انتقادات موجود و نقدهایی که به یکدیگر داشته باشیم تا پای جان ایستاده‌ایم و اجازه نمی‌دهیم که حریم نظام آسیب ببیند و رهبری نیز متعلق به همه ماست و پای رهبری نیز ایستاده‌ایم.»همچنانکه عماد‌الدین باقی در واکنش به اظهارات اینچنینی هم‌طیفی‌های خود می‌گوید: « بعضی از اصلاح‌طلبان ما ضمن اینکه اصلاح‌طلب هستند و با استبداد هم مخالف‌اند، اما به‌دلیل اینکه از گفتمان انقلابی هم دفاع می‌کنند در مواردی کمیت‌شان لنگ می‌زند.»

اصلاح‌طلبان غیرانقلابی
این انشقاق میان جریان اصلاح‌طلبی و موضع‌گیری‌های متفاوت و استحاله طیفی از این جریان، گزاره رهبر انقلاب را به ذهن متبادر می‌کند که دیگر جریان اصلاح‌طلب و اصول‌گرا وجود ندارد و افراد به دو جریان انقلابی و غیرانقلابی تقسیم می‌شوند.

جدا کردن سفره خود از دولت
اینکه برخی از چهره‌های اصلاح‌طلب دچار استحاله در مبانی انقلاب و اصول آن شده‌اند به وضوح روشن و قابل لمس است اما سؤال اینجاست چرا این افراد وضعیت کنونی خود را وضعیت آحاد جامعه تلقی می‌کنند، به‌طوری‌که در همین مصاحبه نیز باقی مدعی است: «الآن نسبت به اصل انقلاب اسلامی نقدهایی است. در این تقسیم‌بندی بهتر می‌توانیم تکلیف‌مان را با خیلی از مسائل مرتبط با انقلاب روشن کنیم. درباره توسل به روش‌های انقلابی و مواجهه با شرایط فعلی هم با این تقسیم‌بندی می‌توانیم بهتر تعیین تکلیف کنیم.»
البته پشت این تز و سناریو جدید اصلاح‌طلبان هدف دیگری نیز پنهان است. گرچه این طیف همه‌جانبه در انتخابات ریاست‌جمهوری از دولت‌های یازدهم و دوازدهم حمایت کردند اما نمی‌خواهند هزینه عملکرد دولت را متقبل شوند به‌ویژه وقتی می‌بینند که یکی‌یکی بافته‌ها پنبه می‌شود. امروز برجام در لبه پرتگاه قرار دارد و کشور بیش از هر زمان دیگر در رکود به سر می‌برد. اعتراض‌ها به بیکاری و عدم مدیریت صحیح و نظارت بانک مرکزی بر مؤسسات مالی و اعتباری و آشفتگی بازار ارز نیز مزید بر علت شده است. خلاصه آنکه این جریان به‌جای پاسخگویی نسبت به آنچه مسبب آن بوده است با نسخه‌های انحرافی سعی در فرافکنی و پیدا کردن عامل دیگری برای مشکلات است.

انقلابی که اپوزیسیون شد!
عمادالدین باقی خود از جمله ریزه‌خواران انقلاب و از فعالان و انقلابیون نسل اول بود، در برهه‌ای از زمان او عضو انجمن حجتیه نیز بود که در سال‌58 به‌دلیل برخی اختلافات فکری از آن جدا شد. آقایان سعید حجاریان و عباس عبدی از تأثیرگذاران در شکل‌گیری ذهن سیاسی باقی محسوب می‌شوند.
در سال 62 بود که کتاب «در شناخت حزب قاعدین زمان» را در نقد انجمن حجتیه نوشت. کتابی که پاورقی‌های او در روزنامه اطلاعات را به‌صورت یک مجموعه مدون درآورده بود و به نوشته آقای رسول جعفریان در کتاب جریان‌شناسی مذهبی تاریخ معاصر، 85‌هزار نسخه از آن چاپ شد. آنچنان‌که باقی می‌گوید اما در سال 76 و با مراجعه مجددش به آن کتاب، خود، منتقد کتاب خود شده است.
باقی در اوایل تشکیل سپاه به‌عنوان یکی از معتمدین محلی توسط افراد محل به‌عنوان افراد تشکیل‌دهنده اولیه سپاه معرفی شد و بعدها نیز در دفتر سیاسی و در بخش خارجی این دفتر نیز عهده‌دار برخی مسوولیت‌ها شد. عمادالدین باقی همچنین به دفاع از آیت‌الله منتظری پرداخته و گفته است که من آیت‌الله منتظری را انقلابی‌تر می‌دانم و چون انقلابی‌ام از ایشان حمایت می‌کنم!

اما باقی از اواخر دهه‌۶۰ به تدریج منتقد آثار و افکار پیشین خود شد، وی ادامه حیات سیاسی خود را در انتشار مقالات در روزنامه‌های سلام و همشهری پی‌گرفت و بعدها در انتشار روزنامه‌های جامعه، توس، خرداد، صبح‌امروز و عصر آزادگان -که همه از روزنامه‌های تند و با رویکرد براندازانه آن زمان بودند- حضوری فعال داشت. او با این تجربه و انتشار کتاب‌هایی چون تراژدی دموکراسی در ایران با حکومت زاویه گرفت و در جایگاه منتقد شروع به قلم‌فرسایی کرد. حال چه شده است که یکی از ریزه‌خواران انقلاب که خود را انقلابی می‌دانست سخن از پیاده شدن از قطار انقلاب می‌زند؟ چرا باید کسی که در ایام انقلاب خود را حامی انقلاب و پیرو خط امام ؟ره؟ می‌دانست حالا کارش به جایی برسد که با نقد سیاست‌های انقلاب و ناکارآمد نشان دادنش مدعی می‌شود باید برای بقا از حکومت و انقلاب جدا شد! به‌هر‌روی پاره‌ای از جریان اصلاح‌طلبی به‌دلیل ناکامی‌ها در مدیریت شورای شهر و شهرداری تهران و همچنین مشکلات ناشی از عملکرد نامناسب دولت در تلاش‌اند تا مشکلات مدیریتی را به کل جامعه بسط داده و گناه آن را برگردن مدیریت انقلابی بیندازند، آن‌هم در شرایطی که نگاه مثبت دولت به غرب و تجلیات بارز آن، یعنی مدرنیته و لیبرالیسم خود سبب بروز چنین مشکلاتی شده است. اما همچنان جریان اصلاح‌طلبی برای نجات خود و فرار از مسوولیت تا مرز تبدیل شدن به اپوزیسیونِ نظام پیش رفته و استحاله تدریجی نظام دینی تنها هدف و سرانجام این برنامه‌ریزی آن‌هاست.
بازخوانی بخشی از پاسخ دکتر علی‌رضا شجاعی‌زند، هم‌حزبی سابق بهزاد نبوی به شبهات استحاله‌شدگان با عنوان «انقلاب یا اصلاح» که در اختیار روزنامه «صبح‌نو» قرار داده بود؛ خالی از لطف نیست:
«اگر «بازاندیشی» را یکی از ویژگی‌های دوران مدرن بدانیم و بسط «ارتباطات» و اقبال به «رویکردهای پست‌مدرن» در دو، سه دهه اخیر را هم بدان بیفزاییم؛ تجدیدنظرطلبی و زیر سؤال بردنِ مسلمات پیشینْ دیگر چندان غریب به نظر نخواهد آمد، اما اگر این موج، علاوه‌بر نسل‌های سوم و چهارم، دامان سالخوردگانِ کهنه‌کار و صاحب‌رأی را هم بگیرد، البته جای تعجب دارد. طوفان‌های فکری و روحی در دوره اخیر ظاهراً چنان سهمگین و اثرگذار بوده است که گویا چرخ را هم باید از نو دوباره اختراع کرد.

انقلاب‌ها نه پیش‌بینی‌پذیرند و نه ساخته می‌شوند. آن‌ها از راه می‌رسند؛ درست وقتی که کمتر کسی انتظار آمدنشان را دارد. پس دیگر جایی برای طرحِ پسند و ناپسند و محاسبه سود و زیانِ آن‌ها، باقی نمی‌ماند. شاید به همین‌رو بود که هیچ وقعی به هشدارهای انقلاب‌هراسانه امثال پوپر در هنگامه انقلاب ایران گذارده نشد؛ در‌حالی‌که لااقل دو چاپِ از ترجمه کتاب مذکور تا قبل از سال 57 بیرون آمده بود.‌»