ورزش 3/ پنجم فروردین هرسال یادآور خاطره ای تلخ برای فوتبال ایران است ؛ مرگ 7 هوادار تیم ملی که در مسیر خروج زیر دست وپا ماندند.
14 سال قبل در تاریخ 5 فرودین1384؛ برانکو هدایت یکی از طلاییترین نسل های فوتبال ایران را برعهده داشت و گوشه گوشه این تیم مملو از ستارههای ریز و درشت بود؛ از علی دایی که آن روزها در اوج پختگی فوتبالی خود قرار داشت تا علی کریمی که مرد سال فوتبال آسیا بود و مهدویکیا که روزهای درخشانی را در هامبورگ میگذراند، همه و همه بازیکنانی درجه یک بودند، که در قالب یک تیم به دور هم گرد آمدهبودند. تیمملی برای راهیابی به جامجهانی در دومین بازی خود، به مصاف ژاپن میرفت. تیم ملی در بازی قبل خود مقابل بحرین مساوی کرده و غلبه بر چشم بادامیها، برای ماندن در کورس رقابت بسیار حیاتی بود. بازی در تهران و در استادیوم صدهزار نفری آزادی برگزار می شد و مردم که خاطره تلخ صعودنکردن به جامجهانی 2002 را هنور فراموش نکردهبودند، به یاری تیمملی کشور خود شتافتهبودند و آزادی جای سوزن انداختن نبود! بیش از صدهزار نفر آدم داخل استادیوم قرار داشت و همه یک صدا "ایران" را فریاد میزدند.
بازی آغاز میشود، هنوز یک ربع از زمان بازی نگذشتهاست، که دفع ناقص ژاپنیها در یک سانتر توپ را جلوی پای بازیکن ما قرار میدهد و وحید هاشمیان با یک شلیک پرقدرت راهی جز تسلیمشدن برای ژاپنیها نمیگذارد. استادیوم غرق شادی است، جمعیت همچون یک موج سینوسی به بالا و پایین میپرند و فریاد شادی سر میدهند. دو سوم بازی سپری شدهاست، یک ضعف ما در دفع توپ باعث میشود تا توپ روی پای فوکونیشی بیفتد و او نیز با یک ضربه چکشی بازی را به تساوی بکشاند. بهت استادیوم را فرا میگیرید و سرخی صورت مردم از خوشحالی به زردی میگراید، آیا تراژدی سال 2002 در حال تکرار شدن است؟ هنوز 10 دقیقه از گل آبیپوشان ژاپنی نگذشتهبود، که مهدویکیا، با یک پاس عرضی، توپ را به مردسال فوتبال آسیا؛ علی کریمی میرساند، او نیز با استفاده از هوش بالای خود یک سانتر تماشایی برای هاشمیان ارسال میکند، تا هلیکوپتر فوتبال ایران برای بار دوم دروازه چشم بادامیها را بگشاید. وحید شاید آن شب، مهمترین گلهای ملی خود را به ثمر رساند.
بازی با همان نتیجه دو بر یک به پایان میرسد تا جمعیت حاضر در ورزشگاه سر از پا نشناسد و مشغول پایکوبی بشود، ملیپوشان بهترین عیدی را به مردم دادهبودند. در آن لحظات هیچکس فکرش را هم نمیکرد، این شادی تنها لحظاتی دوام داشتهباشد و چند دقیقه بعد با رنگ خون درآمیزد!
دوران عجیبی بود! تنها چندماه به انتخابات ماندهبود و از همان اول صبح هم که مردم به ورزشگاه آمدهبودند، زمین و زمان پُر از تبلیغ نامزدها بود. جمعیت خیلی زیاد بود، میگفتند بیش از صدهزار نفر داخل ورزشگاه هستند و شاید ده هزار نفر خارج از آن. وقتی بازی به پایان رسید مردم با عجله میخواستند از ورزشگاه خارجشوند،اما عجیب بود! یکی از خروجیها را بسته بودند پس ازدحام و فشار جمعیت لاجرم 7 نفر را گیر انداخت . بعدها دیدیم نرده 64 متری جدا کننده تونل و مقسم آن به دو قسمت تقسیم شده و لاشهاش به مانند پیکر آن هفت جانباخته به گوشهای افتادهبود. میگفتند این نرده 64 متری خروجی ورزشگاه را به 7 متر رسانده و همین مسئله باعث مرگ این هواداران شده است .
بعد از گذشت بیش از 10 سال هنوز هم سوالات بسیاری بیجواب ماندهاست؛ هیچکس نفهمید آن هلیکوپتر مرموز که در 60 متری خروجی2 قرارداشت، دقیقا برای چه آنجا فرود آمده بود و آب پاشی مسیرهای ورودی باعث لیز شدن خروجیها شدهاند.
"شاهد عینی واقعه"
هفت نفر زیر دست و پا له شدند، تا شیرینی بُرد ژاپن، تبدیل تلخ تلخ تلخ شود. روایت یک شاهد عینی را بخوانید:
او برادرش را در این حادثه از دست داده است. کسی که برای تماشای دیدار تیمهای فوتبال ایران و ژاپن به همراه پسرخاله و مرحوم برادرش به ورزشگاه آزادی رفته بود. "100 هزار نفر جمعیت به ورزشگاه آمده بود. از اینکه وسیله داشتیم و میخواستیم در خوشحالی تیم ملی شریک باشیم عجلهای برای ترک ورزشگاه نداشتیم. میخواستیم اجازه دهیم که جمعیت به مرور از ورزشگاه خارج شود و ما نیز پس از آنها از ورزشگاه خارج شویم اما ماموران نیروی انتظامی مردم را به بیرون فرستادند و گفتند که از ورزشگاه خارج شویم. ما از سمت رمپی که به گوشه دریاچه ختم میشد قصد داشتیم از سکوها به بیرون برویم. به یکباره وقتی در سرازیری رمپ قرار گرفتیم شنیدیم که در استادیوم را بستهاند. بعدها شنیدیم که حراست استادیوم و نیروی انتظامی با یکدیگر به اختلاف خوردهاند و در را میبندند و میروند. این یکی از دلایل اصلی حادثه بود. علاوه بر این هلیکوپتریهم در مقابل یکی از رمپها قرار گرفته بود و به علت اینکه قصد داشتند مسافت خروج مسافرش را کم کنند، هلیکوپتر را در آن نقطه قرار داده بودند.
جمعیت پشت سر هم به سمت در خروجی پیش میرفتند. ما از طبقه دوم وارد سرازیری رمپ شدیم. زمانی که به نردهها رسیدیم متوجه شدیم که در بسته است. مردم نمیدانستند که در را بستهاند. فشار دائما بیشتر میشد. حتی روی مردم آب ریختند اما به میزانی ازدحام و فشار زیاد بود که لنگه در از جا کنده شد و به سمت بیرون افتاد. مردم پس از افتادن در قصد داشتند از روی آن خارج شوند اما بسیاری به زمین خوردند و پاهایشان میان نردههای در گیر کرد. اینقدر جمعیت و ازدحام زیاد بود که دائما افراد پشت یکدیگر فشار میآوردند و به روی یکدیگر میافتادند. برادر من هم پایش در میان در گیر کرد و خیل جمعیت بر روی او قرار گرفتند و از روی فشار بیش از حد در نهایت جان باخت. اگر همان دری را که ما از آن داخل آمده بودیم نبسته بودند خیلی راحت میتوانستیم از ورزشگاه خارج شویم.(ایسنا)
فراموش شان نمی کنیم
فوتبال تلخی و شیرینیهای زیادی به خود دیدهاست، عشق و نفرت همواره دو لبهی یک شمشیر هستند و تاریخ فوتبال مملوء از جاندادنهاست؛ از فاجعه استادیوم هیسل و کشتهشدن 39 هوادار تورینی تا زنده زنده جان دادن 96 لیورپولی در استادیوم هیلزبورو. گاهی این عشق و نفرت به حدی درهم آمیخته میشوند که انسان عقل و هوش خود را در گوشهای دفن میکند و فرمان را به دست قلب و احساس میدهد، به مانند درگیری هواداران دو تیم الاهلی و المصری در استادیوم پورتسعید که 72 کشته به جایگذاشت.
دریغ که تاریخ فراموشکار است و فراموشکارتر از تاریخ خودمان هستیم! لیورپول نام آن 96 کشته را بر لوح ورودی باشگاه ثبت کرده، بر لباس اصلی تیم عدد96 را منقش کرده و هرسال مراسم یادبودی برای آنان برگزار میکند. چرا که آنان در راه عشق خود، جانشان را فدا کردند. اما در کشورمان بعد از گذشت این همه سال کوچکترین یادبودی، برای این 7 عزیز جانباخته برگزار نکردهایم و حتی سراغی از خانوادههایشان؛ که در شادترین ایام سال عزادار شدند .
سخت است، بهارت در ثانیهای به خزانی دلگیر تبدیل و نامت برای همیشه فراموش شود.پس ما به نمایندگی از جامعه فوتبال ایران ، نام ها را یادآوری می کنیم .
یادتان گرامی:
1-رحیم شفاعت
2-سید رحیم سید هاشمی
3-مجتبی ابراهیمزاده
4-هادی ربیعی
5-بهروز صدوقی
6-امید چوبدار خوشخو
7-محمد جعفری