خراسان/ از دوران کودکی هیچ گاه خانواده ام اهمیتی به من نمی دادند اعتماد به نفس کاذبی در وجودم زبانه می کشید همواره در پی این بودم که خودم را به دیگران اثبات کنم.

پدر و مادرم در یکی از شهرهای مرزی سیستان زندگی آرام و معمولی داشتند اما موضوع دیده نشدن در خانواده برایم به عقده ای تبدیل شده بود تا روزی به همه ثابت کنم که من هم خیلی از کارها را می توانم انجام بدهم ولی متاسفانه به دلیل نداشتن یک راهنمای درست، مسیر زندگی را اشتباه رفتم و درگیر مواد افیونی شدم ...

جوان 26 ساله ای که هنگام فرار از چنگ ماموران به دلیل حمل زیاد مواد مخدر چندین خودرو را درهم کوبیده و در نهایت با شلیک گلوله توسط ضابطان قضایی دستگیر شده بود، درباره سرگذشت زندگی اش به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری گفت: ما در نزدیکی مرز افغانستان زندگی می کردیم و به همین خاطر دسترسی آسانی به مواد مخدر داشتم اگرچه پدر و مادرم زندگی مرفهی نداشتند اما هیچ گاه به دنبال مواد مخدر نیز نرفتند و سابقه ای هم در این باره ندارند. در این میان من که همواره توسط خانواده ام تحقیر می شدم برای اثبات خودم به سوی مواد مخدر رفتم. اگرچه نوجوانی آرام وسر به زیر بودم ولی با اعتماد به نفس کاذب با چند نوجوان بزرگ تر از خودم همراه شدم تا مصرف شیره و تریاک را تجربه کنم هنوز تحصیلاتم در مقطع راهنمایی به پایان نرسیده بود که ترک تحصیل کردم و همزمان با ورود به بازار کار به مصرف مواد مخدر نیز ادامه دادم. آرام آرام برای تامین هزینه های اعتیادم خرده فروشی مواد مخدر را آغاز کردم ولی خیلی زود همان دوستانم مواد مخدر را به صورت کیلویی در اختیارم گذاشتند و به همین راحتی خرید و فروش کلی مواد مخدر را در حالی ادامه دادم که فروشندگان مواد اعتماد کاملی به من داشتند.
تا این که یک بار به جرم فروش مواد مخدر دستگیر و روانه زندان شدم بعد از این ماجرا و در حالی که متاهل بودم به شغل خدماتی روی آوردم و در مشهد ساکن شدم. ولی از مدت ها قبل باز هم با فروشندگان مواد مخدر و خلافکاران ارتباط داشتم و آن ها از دوستان نزدیک من بودند.
روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که شبی یکی از همین دوستانم با من تماس گرفت و از من خواست تا با یکدیگر به بیرون شهر برویم من هم بلافاصله پذیرفتم و صبح روز بعد به انتظار او نشستم. دقایقی بعد دوستم سوار بر یک دستگاه پژو از راه رسید و در حالی که در صندلی سرنشین قرار می گرفت از من خواست رانندگی خودرو را به عهده بگیرم. او گفت من کار بانکی دارم که باید کنار دستگاه خودپرداز پیاده شوم من هم پشت فرمان خودرو نشستم اما هنوز حرکت نکرده بودم که ماموران به سوی ما آمدند من هم بلافاصله پدال گاز را در حالی فشردم که دوستم فریاد می زد مرا پیاده کن. با آن که ترسیده بودم دوستم را پیاده کردم و در حالی به فرار ادامه دادم که یکی از ماموران با آویزان شدن از در خودرو اسپری فلفل زد ولی من با حرکات مارپیچ و با سرعت رانندگی می کردم که آن مامور پایین افتاد و من پس از آن که در خلاف جهت حرکت خودروها با چند خودروی دیگر تصادف کردم در نهایت با شلیک گلوله ماموران دستگیر شدم در همین حال کیسه حاوی چندین کیلوگرم مواد مخدر از داخل پژو پیدا شد و ...