صبح نو/ متن پیش رو در صبح نو منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست.
اول. سال 91، فرصتی فراهم شد که با «الکساندر پروخانف» نویسنده، تاریخدان و دبیرکل انجمن نخبگان روسیه، گپوگفتی یکساعته داشته باشم. پیش از این، شهرتش را به سبب مصاحبهای که چند ماه قبل با یکی از نشریات، باعنوان «ایران بمب اتمی دارد» شنیده بودم. او معتقد بود که ایران دارای بمب اتم است، اما بمب اتم ایران، آن چیزی که آمریکاییها و غربیها تصور میکنند نیست، از نظر او بمب اتم واقعی ایران، «تفکر شیعی» است که توانسته بود با نهضت امام خمینی (ره) مجدداً احیا شده و منجر به پیروزی انقلاب اسلامی و نبردهای منحصر به فرد در دوران دفاع مقدس شود.
با پروخانف هفتاد ساله بحثهای مختلفی کردیم که برای جفتمان شیرین بود؛ وقتی اما همه حرفهایمان تمام شد و موقع خداحافظی شد، گفت: قبل از خداحافظی یک سؤال از شما دارم، به نظر تو آزادی مقدم بر عدالت است یا عدالت مقدم بر آزادی؟
جواب دادم: عدالت مقدم بر همهچیز است حتی آزادی. عدالت اگر نباشد، حتی آزادی هم محقق نمیشود. پروخانف که عمری موهایش را در سیاست و تاریخ سفید کرده بود، درحالیکه به نظر میرسید نظرش متضاد با منِ جوانِ یکلاقباست، سرش را تکان داد و گفت: پاسخ قابل تأملی است.
چرا دوباره عدالت؟
دوم. طرح دوباره موضوع عدالت توسط رهبرانقلاب در دو دیدار اخیر ایشان و اعتراف به کمکاری و عقبماندگی درباره آن - بهرغم همه کارهای شایستهای که برای تحقق آن شده است - بار دیگر اهمیت این موضوع را به مسوولان و مردم یادآور شد. ایشان در دیدار 19 بهمن عدالت اجتماعی را به معنی «برداشتن فاصلههای زیاد بین قشرهای مختلف مردم» دانسته و فرمودند: «کاری که باید در این زمینه انجام بگیرد آنچنانکه شایسته و بایسته و لازم بوده انجام نگرفته... از این قضیّه صرفِنظر نخواهیم کرد؛ این یکی از پایههای اصلی نظام جمهوری اسلامی است.» به فاصله ده روز بعد،
رهبر انقلاب در دیدار با مردم آذربایجان نیز بابت عقبماندگی در عدالت عذرخواهی کرده و فرمودند: «درمورد عدالت ما عقبمانده هستیم؛ در این تردیدی نیست؛ خودمان اعتراف میکنیم، اقرار میکنیم... در زمینه عدالت، باید تلاش کنیم، باید کار کنیم، باید از خدای متعال و از مردم عزیز عذرخواهی کنیم.»
واقعیت این است که در منظومه فکری رهبر انقلاب
- که البته منبعث از نگاه اسلامی است - «عدالت یک ارزش مطلق هم هست؛ یعنی ارزشهای دیگر همه نسبی است به یک معنا، [امّا] عدالت یک ارزش مطلق است» (19/11/96) عدالت آنچنان برای حکومت دینی اهمیت دارد که اساساً «اگر دنبال عدالت اجتماعی نباشیم، وجود ما پوچ و بیهوده است و جمهوری اسلامی معنی ندارد.» (6/8/83) بههمین دلیل «ما رونق اقتصادی کشور را بدون تأمین عدالت اجتماعی بههیچوجه قبول نداریم و معتقد به آن نیستیم. کشورهایی هستند که شاخصهایشان خیلی خوب است، مطلوب است، رشد اقتصادیشان خیلی بالاست؛ لکن تبعیض،
اختلاف طبقاتی، نبود عدالت در آن کشورها محسوس است؛ ما این را بههیچوجه منطبق با خواست اسلام و اهداف جمهوری اسلامی نمیدانیم.» (20/12/92)
سه جریان عدالتگریز در کشور
سوم. سؤال اما آن است چرا بهرغم دستورات صریح اسلام مبنی بر استقرار عدالت در جامعه اسلامی و نیز تأکیدات مکرر رهبران انقلاب اسلامی در طول نزدیک به چهل سال گذشته، همچنان در موضوع عدالت، نتوانستهایم به جایگاه مطلوب در این زمینه دست یابیم؟ ایراد کار از کجاست؟
پاسخ آن است که موضوع عدالت (حداقل بعد از دوران دفاع مقدس تا به امروز) با سه جریان عدالتگریز (در ظاهر یا باطن) مواجه بوده است. سه جریانی که دست بر قضا، در ساختار «دیوانسالاری» جمهوری اسلامی رخنه کرده و مناصب مهم و کلیدی و حساس آن را در چنبره اختیارات خود داشته است:
اول، جریانی که با شعار «توسعه» به مبارزه با عدالت رفت: دولت سازندگی با اتخاذ سیاستهای موسوم به «تعدیل اقتصادی» و توجیه اینکه در شرایط بعد از جنگ، نیازمند نمایش چهره دیگری از ایران به جهان هستیم، رویکرد مانور تجمل را آغاز کرد. تحت همین شرایط بود که شکاف طبقاتی در ایران سالهای ابتدایی بعد از جنگ، به شدت افزایش پیدا کرد،
تورم تا مرز 50درصد بالا رفت و آشوبهای گوناگون در برخی از شهرهای ایران بروز و ظهور پیدا کرد. شوربختانه آنکه رویکرد دولت یازدهم و دوازدهم نیز بهرغم آنکه گفتهاند «گذشته چراغ راه آینده است» باز هم مانند دولت سازندگی بود و متأسفانه مجدداً جامعه با همان مشکلات در حال دست و پنجه نرم کردن است.دوم، جریانی که به نام «آزادی» عدالت را نادیده گرفت: دغدغه اصلی دولت اصلاحات، توسعه سیاسی حول محور «آزادی» بود درحالیکه رهبر انقلاب، فرمان هشت مادهای خود را برای اجرای عدالت و مبارزه با فساد و تبعیض، خطاب به سران قوا در همین دوران اعلام کرده و «اساس اصلاحات» را نیز مبارزه با فقر و فساد و تبعیض معنا کردند: «اساس اصلاحات این است که ما با فقر و فساد و تبعیض مبارزه کنیم. هر اصلاحاتی - اگر واقعاً اصلاحات باشد - بر محور این میچرخد. بدترین فسادها در جامعه، رواج فقر و افزایش شکاف بین فقیر و غنی است. بدترین فسادها در جامعه این است که کسانی دچار فساد مالی و اقتصادی شوند و از بیتالمالِ مردم برای منافع شخصی و پُرکردن جیب خود تغذیه کنند.» (26/4/81) دولت اصلاحات نیز مانند سلف خود اما وقعی به مسأله عدالت ننهاد.
سوم، جریانی که به اسم «عدالت» عدالت را به محاق برد: رویکرد دولت نهم و دهم اما با توجه به عطش جامعه برای اجرای عدالت و ریشهکن شدن فقر و تبعیض و فساد باقیمانده از میراث دو دولت قبل، رویکرد در ظاهر عدالتخواهانه بود. احمدینژاد توانست با سر دست گرفتن مسأله عدالت و شعار مبارزه با فساد، اقبال جامعه را با خود همراه کرده و پیروز نهمین دوره ریاستجمهوری شود؛ اما تفاسیر و رویکردهای اشتباه او از عدالت، خیلی زود موجب بروز تنشهای عدیده بین مسوولان و البته جامعه شد. در همان اولین دیدار دولت نهم با رهبر انقلاب، ایشان در زمینه رویکردهای اشتباه نسبت به مسأله عدالت، نکاتی را به شخص رییسجمهور وقت و هیأت دولت وی گوشزد کردند که البته نادیده گرفته شد: «اگر بخواهیم عدالت به معنای حقیقىِ خودش در جامعه تحقق پیدا کند، با دو مفهوم دیگر بهشدت در هم تنیده است؛ یکی مفهوم عقلانیت است؛ دیگر معنویت... عقلانیت بهخاطر این است که اگر عقل و خرد در تشخیص مصادیق عدالت بهکار گرفته نشود، انسان به گمراهی و اشتباه دچار میشود؛ خیال میکند چیزهایی عدالت است، درحالیکه نیست؛ و چیزهایی را هم که عدالت است، گاهی نمیبیند... اگر عدالت را از معنویت جدا کنیم - یعنی عدالتی که با معنویت همراه نباشد - این هم عدالت نخواهد بود. عدالتی که همراه با معنویت و توجه به آفاق معنوىِ عالم وجود و کائنات نباشد، به ریاکاری و دروغ و انحراف و ظاهرسازی و تصنع تبدیل خواهد شد.» (8/6/84)
این سه جریان، جریانهایی بودند که متأسفانه بهرغم توصیههای مکرر رهبر انقلاب در طول 29 سال گذشته درباره عدالت، با رویکردهای در ظاهر توسعهطلبانه، آزادیخواهانه و مهرورزانه خود، عدالت (به معنای واقعی خودش) را از اولویت خارج کرده و موضوعات دیگر را بر سر جای آن نشاندند. تبدیل شدن عدالت به «ارزش درجه دو» یکی از مهمترین خطراتی است که نظام سیاسی را تهدید میکند و بر مسوولان کشور (در هر سه قوه) است که برای آن، هرچه زودتر چارهاندیشی کنند: «نباید ارزش عدالت به عنوان یک ارزش درجه دو کمکم در مقابل ارزشهای دیگر به فراموشی سپرده شود؛ در نظام ما این خطر وجود داشته است. ارزشهای دیگر هم خیلی مهم است؛ مثلاً ارزش پیشرفت و توسعه، ارزش سازندگی، ارزش آزادی و مردمسالاری. مطرح کردن ارزش عدالت مطلقاً به معنای نفی اینها نیست؛ اما وقتی ما این ارزشها را عمده میکنیم و مسأله عدالت و نفی تبعیض و توجه به نیازهای طبقات محروم در جامعه کمرنگ میشود، خطر بزرگی است.» (8/6/84)