فرهیختگان/ متن پیش رو در فرهیختگان منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست.
با گذشت نزدیک به چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی و تغییر نسل جوان و دانشجوی کشور آنچه باید نسبت به تشریح آن بیش از گذشته کوشید، تبیین شرایط اجتماعی ایران و تلاش در جهت پاسخ به این است که چگونه یک رژیم قدرتمندی که مورد حمایت قدرتهای بزرگ جهانی بود در مقابل مردمی با دستان خالی به زانو درمی آید و آنچنان مستاصل می شود که راهی جز تسلیم در مقابل اراده انقلابیون نداشته و شاه بدون ایستادگی و امکان اعمال همه توان خود صحنه را ترک کرده و پا به فرار می گذارد؟
آنچه در تبیین شرایط پیروزی انقلاب اسلامی مورد اجماع همه تاریخنگاران و تحلیلگران داخلی و خارجی است این است که این انقلاب با اتحاد و انسجام همه اقشار مردم به پیروزی رسیده است و یک جمعبندی ملی در پایان دادن به بنبستی که کشور در آن گرفتار آمده بود، حاصل شد. این مساله نشان میدهد وضعیت کشور در عصر پهلوی به شرایطی رسیده بود که مردم جدا از اینکه بخواهیم براساس نظریات جامعهشناسی مرسوم به بررسی شکافها و گسلهای اجتماعی مرکز- پیرامون، مذهبی-غیرمذهبی، زبانی- قومیتی، نسلی، ایدئولوژیک و حتی جنسیتی بپردازیم، میتوانیم بگوییم فقیر و غنی، مذهبی و غیرمذهبی در مبارزه علیه شاه همنظر شده بودند و این مهمترین دلیل پیروزی انقلاب اسلامی بوده است.
مساله مهمتر در این ماجرا پاسخ به این است که در زمان افول و سپس سقوط رژیم پهلوی مردم ایران چه شرایطی داشتند که دست به انقلاب زدند؟ چراکه امروز بعضا برخی جریانهایی که منافعشان در تضاد با منافع ملت ایران تعریف شده است با تلاش در جهت ایجاد شبهه در افکارعمومی خصوصا قشر جوان و دانشجو بهدنبال تحریف تاریخ انقلاب اسلامی هستند و اینگونه القا میکنند که کشور در دوران پهلوی سرمست از پیشرفت، رفاه، عدالت اجتماعی و آزادی بوده و انقلاب اسلامی صرفا با شعارهای دینی توانسته به پیروزی برسد.
هرچند نگارنده معتقد است اقبال به یک حکومت دینی در کشور در جریان انقلاب اسلامی بروز و ظهور عینی داشته و در دو شعار اصلی انقلاب یعنی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» که نشاندهنده دلایل اعتراضات مردم نسبت به رژیم حاکم، اعتقادات و کمال مطلوبهای آنها در پیریزی نظام جدید نیز قابل مشاهده است؛ اما این بهمعنای وجود رفاه و پیشرفت در کشور در دوران پهلوی نیست و نشان میدهد مردم آنچنان در دستگاه پهلوی تحقیر شده بودند که این مطالبات برایشان بیش از دیگر مسائل دارای اهمیت است و همانگونه که برخی محققان اشاره کردهاند، مشکل اصلی جامعه ایران و بالطبع اقتصاد را استبداد تشکیل میداد، بهطوری که شاه به هر کسی میخواست میبخشید و از هر کسی میخواست سلب مالکیت میکرد و فقدان امنیت جانی و مالی و عدم تضمین کافی حقوق مالکیت مانع رونق اقتصادی، ابداع و نوآوری و در نتیجه مانع پیشرفت و رفاه شده بود.
درخصوص وضعیت اسفبار کشور از منظر استقلال سیاسی و نقش و کرامت مردم در حکومت این آش آنقدر شور بود که شخص محمدرضا پهلوی در کتاب «پاسخ به تاریخ» درمورد مجلس چهاردهم شورای ملی نقل میکند کاردار سفارت انگلیس یک لیست 80 نفره را ارائه کرد که وارد مجلس شوند و سفیر روس نیز روزی دیگر یک لیست 12 نفره ارائه کرد و خواستار ورود وابستگانش به مجلس شد. این وضعیت در حالی از سوی شاه نقل میشود که در مجلس چهاردهم کل نمایندگان مجلس شورای ملی 136 نفر بودند و فقط دو کشور انگلیس و روسیه 92 نفر آن را قبل از انتخابات تعیین کرده بودند!
در ماجرای کاپیتولاسیون تحقیر ملت ایران آنقدر شفاف بود که حتی اسدا... علم با وجود همه وابستگیها این قرارداد را مسکوت میگذارد و میگوید ملت ایران این قرارداد را تحمل نخواهد کرد؛ اما به دلیل عدم استقلال حکومت این تحقیر بعدا روا داشته میشود به ملت ایران و رژیم پهلوی به آمریکاییها برای حضور در ایران حق توحش میدهد و میپذیرد که ملت ایران وحشی هستند.
با بررسی دقیق تاریخ میتوان بهخوبی مشاهده کرد که محمدرضا پهلوی در سالهای پایانی حکومتش حتی در خارج از مرزها نیز فاقد وجاهت و مشروعیت جهت حکومت بوده است و این مساله در فضای جهانی نیز دارای یک اجماع از منظر اجتماعی بود، بهطوری که حدود 10 سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، زمانی که شاه به آلمان سفر میکند تعداد زیادی از دانشجویان آلمانی در اعتراض به سفر شاه به این کشور دست به تظاهرات گسترده میزنند و نسبت به حضور او در کشورشان معترض میشوند که منجر به کشته شدن یک دانشجوی آلمانی میشود. هرچند واقعهای است که مردم و دانشجویان کشورمان اطلاع چندانی از آن ندارند و صحبتی درخصوص آن نمیکنند اما یکی از وقایع مهم تاریخی در آلمان است که اتفاقات بعد از خود را نیز تحتتاثیر قرار داده و در آلمان تحتعنوان جنبش دوم ژوئن یاد میشود که همچنان در جامعه آلمان همچون 16 آذرماه که در کشورمان یاد دانشجویانی که در اعتراض به سفر نیکسون، معاون اول وقت رئیسجمهور آمریکا به ایران به شهادت رسیدند، گرامی داشته میشود. دوم ژوئن 1967 نیز به دلیل کشته شدن «بنو اونهزورگ» دانشجوی آلمانی که در اعتراض به سفر شاه ایران به برلین کشته شد، مورد توجه قرار گرفته است.
این شرایط در پایان دوران حکومت پهلوی بیشتر از گذشته خودنمایی کرده بهطوری که در کتاب «آخرین سفر شاه» نوشته ویلیام شوکراس ـنویسنده و روزنامهنگار انگلیسیـ در حالی که نویسنده با کلمات توهینآمیز نسبت به رهبر این انقلاب که به چندین دهه سلطه بیمنازع دول انگلیس و آمریکا در ایران پایان داد، نتوانسته است پایبندی خود را به سیاست خارجی کشور متبوعش پنهان دارد و از حامیان انقلاب اسلامی نیست؛ اما با این وجود به نظر میرسد این کتاب توانسته باشد در حد انتظار از یک ناظر غربی، مسائلی را درمورد رژیم پهلوی و تباهی ناشی از حاکمیت این رژیم که بر مردم و کشور ایران رفته است، انعکاس دهد و به شرح آوارگی شاه پس از فرار از ایران بپردازد که چطور محمدرضا پهلوی در هر کشوری که قدم میگذارد یا حتی خبری مبنیبر اینکه قرار است وی به آن کشور سفر کند، منتشر میشود با تظاهرات و مخالفتهای گسترده مردمی مواجه میشود و در حالی که قرار بوده وی مدتی در خارج از ایران بماند تا آمریکاییها همچون 28 مرداد سال 1332 با کودتای نظامی وی را به کشور بازگردانند، حضور وی خود منجر به اغتشاش و ایجاد ظرفیت منفی برای دیگر دولتهای غربی شده است. این در حالی است که محمدرضا پهلوی در زمان قدرت و پس از گران شدن نفت بارها به کشورهای غربی و حتی انگلیس بهصورت علنی وامهای بلاعوض میداد و انتظار میرفت جوامع غربی در تقدیر از چنین کمکهایی از وی حمایت کنند؛ چراکه این اقدامات تماما بهصورت پنهانی نبود و از آن تحتعنوان بزرگی شاه ایران در رسانهها یاد میشد تا جایی که در سال 1353 و همزمان با نشست دانشجویان ایرانی در انگلیس که با حضور نماینده وزارت علوم برگزار شده بود، خبر یکی از کمکهای هنگفت شاه ایران برای بازسازی فاضلاب لندن منتشر شده که منجر به اعتراضات شدید دانشجویی و برهم خوردن این نشست شد که تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی دیگر دانشجویان ایرانی با نمایندهای از حکومت پهلوی در انگلیس مراسمی را برگزار نکردند.
باید دید چه تصویری از شاه و ظلم او در کشور در فضای جهانی با توجه به محدودیتهای رسانهای دهه 70 میلادی منتشر شده است که مردم در دیگر کشورها نیز نمیتوانند حضور او را تحمل کنند و در ابراز همدردی با ملت ایران علیه او به تظاهرات میپردازند.
اعتقاد و اعتماد به مردم از سوی نظام و رهبری دقیقا همان چیزی است که باعث شده ملت ایران با تمام کمی و کاستیها در طول قریب به 40 سال همچنان پای کار دفاع از انقلاب اسلامی و شعارهای اساسی آن که استقلال و آزادی است، باشند و در اقدامی بیسابقه همچنان شاهدیم که مردم روز پیروزی انقلاب اسلامی را در یک رفراندوم حضوری و عمومی بینظیر در سطح خیابانها به یک رژه قدرت اجتماعی برای کشور بدل میکنند.