صبح نو/ متن پیش رو در صبح نو منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست



ایرباس ماهان با فرودی رابین‌هودی روی باند فرودگاه دمشق آرام می‌گیرد تا سفر زیارتی ما به سوریه رسماً کلید بخورد. با یک جست‌وجوی چشمی اولیه می‌شود در تاریک‌روشنای میانی شب، چند پرنده نظامی ایرانی را هم در گوشه‌وکنار فرودگاه دید. هرکولس C130 نیروی هوایی ارتش و آنتونف سپاه. ترابری‌های ایرانی گویا هنوز در حمایت از مردم تحت محاصره بعضی شهرها مثل فوعه و کفریا، پروازهای پشتیبانی انجام می‌دهند. راننده جوان لبنانی و هم‌سن‌وسال خودمان آمده فرودگاه دنبالمان. استارت می‌زند، راه می‌افتد و می‌اندازد اتوبان. حکایت فرودگاه دمشق تا پایتخت سوریه چیزی شبیه حکایت فرودگاه امام خمینی(ره) است به تهران. پشت فرمان نشسته و با سرعتی بالغ بر 180 تا 190 کیلومتر بر ساعت، مسیر 30-40 کیلومتری فرودگاه تا دمشق را طی می‌کند؛ آن هم در تاریکی شب و هوای بارانی.

سریع‌تر برو تیر نخوری!
علتش را شب بعد فهمیدم؛ در دیدار با بعضی از رزمندگانی که از حلب برگشته و عازم تهران بودند: «تا همین سه سال قبل هم کنترل دمشق، فرودگاه و خود اتوبان در دست دولت بود اما از 200-300 متر آن طرف‌تر معارضین بودند و اگر دست‌شان می‌رسید خودروهای عبوری بین فرودگاه و دمشق را هم می‌زدند. حداقل سرعت هم توسط خودرویی تعیین می‌شد که آخرین مرتبه هدف تک‌تیراندازهای معارضین قرار گرفته بودند. مثلاً اگر خودرویی با 180 کیلومتر بر ساعت هدف قرار گرفته می‌شد، بعدی‌ها همه باید با سرعتی بیش از این مقدار حرکت می‌کردند.»
دوست رزمنده‌مان نفسی می‌گیرد، چشم‌هایش را ریز می‌کند و می‌گوید: «آن موقع-سال 92 و 93- زیر 200 تا می‌رفتی می‌زدند. راننده شما هم عادت به چنین وضعی کرده و حالا ترک عادت، موجب مرض است.» البته دوست رزمنده‌مان از اینجا به بعد قضیه را نگفت که هنوز هم از چند صد متر آن طرف‌تر از اتوبان، بعضاً در اختیار تروریست‌هاست اما دیگر از آن تب و تاب اولیه افتاده و حداقل با دولت مرکزی مصالحه کرده‌اند که امنیت نسبی برقرار شود. انتقال از دوره ناامنی به دوره نه جنگ نه صلح؛ اتفاقی که در بعضی از مسیرهای ارتباطی بین‌شهری برقرار است؛ یک هیچ به نفع دولت مرکزی!

رسم رفاقت
دمشق برخلاف آنچه در بازنمایی رسانه‌ای دیده و شنیده بودیم اوضاع نسبتاً آرامی دارد. هرچند هنوز ایست-بازرسی‌ها و گیت‌های متعددامنیتی در گوشه و کنار به چشم می‌خورند که از تاکسی گرفته تا دیگر خودروها را ریز به ریز می‌گردند و بازرسی می‌کنند. همین هم باعث می‌شود که گاه یک مسیر 20دقیقه‌ای، بعضاً تا یک ساعت طول بکشد. هرچند ظاهراً همین تعداد گیت‌های امنیتی هم در چند ماه اخیر به یک چهارم تا یک پنجم کاهش پیدا کرده است. نیروهای امنیتی منطقه محل اقامت ما از علوی‌های سوری‌اند و سمپاتی غلیظ‌تری به ایران و ایرانی دارند.
دوستی و رفاقتی که امتحانش را در 30-40 سال اخیر پس داده است. چه آن زمان که مرحوم حافظ اسد در حمایت از ایران، شیر لوله‌های صادراتی نفت صدام را بست که از خاک سوریه عبور می‌کردند و چه در هفت سال اخیر که ایران، متحد قدیمی‌اش را تنها نگذاشت. در ابتدای بحران، بسیاری از مناطق حاشیه دمشق هم به تصرف معارضین یا به قول خودِ سوری‌ها، مسلحین درآمده بود. بسیاری از اهالی همین مناطق خانه و زندگی خود را رها و دمشق را ترک کرده بودند. بوی مرگ در کوچه وخیابان‌ها پیچیده بود. یکی از خبرنگارانِ باسابقه که ازابتدای بحران در سوریه بوده می‌گوید: «بعضاً من حتی خانه هم نمی‌رفتم و در دفتر می‌خوابیدم. از پنجره‌های دفتر می‌دیدم که راه افتاده‌اند توی خیابان و به در و دیوار تیراندازی می‌کنند. همین اتوبانِ دمشق به زینبیه، یک طرف اتوبان مسلحین بودند و سمت دیگر، ارتش و نیروهای دولتی! آنها از اینها تلفات می‌گرفتند و اینها از آنها!» حالا اما ورق برگشته است. این را از توضیحی که یکی از همراهان در مورد پیرزنی که در کافه‌رستوران نشسته و دارد صبحانه‌اش را می‌خورد هم می‌شود فهمید: «صبح به صبح اینجاست. تنهاست. انگار که اینجا آمدن برایش یک آیین شده باشد. خانه‌اش حدود یک میلیون دلار می‌ارزد!» توی ذهنم مکث می‌کنم تا عدد را هضم کنم. دارد در مورد همان مناطق و خانه‌هایی صحبت می‌کند که در ابتدای بحران، تبدیل شده بود به محل رفت و آمد ارواح و اصلاً باید به یکی پول هم می‌دادند تا اینجا ساکن شود و خانه و زندگی‌اش را نگه دارد مگر اینکه از شر غارت در امان بماند. اوضاع امنیتی و فرهنگی عمومی حداقل در پایتخت وضعیت قابل قبول و مطلوبی دارد. خبری از هرج‌و‌مرج نیست.
بماند که بخش اعظم این مطلب به مردم باز می‌گردد و نفرتی که از معارضین پیدا کرده‌اند. عامل هر نوع تعدی و دست درازی به مال و ناموس مردم با داعش و تکفیری بودن یکسان تلقی و با واکنش شدید مردم روبه‌رو می‌شود. مقایسه عکس‌العمل احتمالی مردم و مقایسه آن با وضعیت فعلی کشور و روند بوروکراتیک و قضایی نامشخص، کافی است تا ریسک هرگونه هرج‌و‌مرج و سرقت و هنجارشکنی در مقیاس فردی را بالا ببرد و هر کسی جرات چنین ریسکی را نداشته باشد. همین موضوع هم باعث شده که بخشی از بار امنیت شهر ناخواسته روی دوش فرهنگ و افکار عمومی بیفتد و توسط آنها تأمین شود.

سلام به زندگی
این آرامش و امنیت نسبی، شبانه و روزانه ندارد و غالباً یکسان است. بر همین مبنا چندان دور از ذهن هم نخواهد بود که نبض زندگی شهری به تپش افتاده و کانون‌های این فضا از مراکز خرید و بازار و کافه و رستوران‌ها هم وضعیت نسبتاً عادی خودشان را داشته باشند. آب و برق و خطوط تلفن و ارتباطی شهر هم برقرار است. البته این وضعیت مدیون بهبود شرایط است که در یکی دو سال اخیر به نفع دولت مرکزی رقم خورده وگرنه تا یکی دو سال قبل وضعیت این گونه نبوده و قطعی آب و برق هم چیز عجیبی محسوب نمی‌شده که به آن اعتراض شود. با این همه اوضاع اقتصادی عامه مردم چندان تعریفی ندارد. حقوق عادی یک کارمند متوسط دولت یا افسر ارتش معادل 300 دلار در ماه است که از زمان شعله گرفتن بحران افزایشی نداشته است. زندگی مردم عادی که کارمند و نظامی نیستند هم حدوداً با متوسط ماهانه 100 دلار در ماه اداره می‌شود که مبلغ قابل توجهی نیست. با همه اینها، چرخ زندگی در دمشق اما دارد دوباره با زحمت راه می‌افتد. امنیت، دارد دوباره زندگی را به شهر بر می‌گرداند.

با کانال تلگرامی «یا مهدی نیوز» همراه شوید