باشگاه خبرنگاران/ سوره نساء چهارمین سوره قرآن کریم است و ۱۷۶ آیه دارد.

سوره نساء از نظر ترتیب نزول،بعد از سوره ممتحنه قرار دارد . همانطور که می‌دانیم ترتیب کنونی سوره های قرآن مطابق با ترتیب نزول سوره ها نیست . این سوره در مدینه و پس از هجرت پیامبر اکرم (ص) نازل شده است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنَافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُودًا 
و چون به ایشان گفته شود به سوى آنچه خدا نازل کرده و به سوى پیامبر [او] بیایید منافقان را مى ‏بینى که از تو سخت روى برمى‏ تابند (۶۱)

فَکَیْفَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جَاءُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَانًا وَتَوْفِیقًا
پس چگونه هنگامى که به [سزاى] کار و کردار پیشینشان مصیبتى به آنان مى ‏رسد نزد تو مى ‏آیند و به خدا سوگند مى ‏خورند که ما جز نیکویى و موافقت قصدى نداشتیم (۶۲)

أُولَئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیغًا 
اینان همان کسانند که خدا مى‏ داند چه در دل دارند پس از آنان روى برتاب و[لى] پندشان ده و با آنها سخنى رسا که در دلشان [مؤثر] افتد بگوى (۶۳)

تفسیر :نتیجه داورى طاغوت
به دنبال نهى شدید از مراجعه به طاغوت ، و داوران جور، که در آیه سابق آمد، در این سه آیه نتایج این گونه داوریها و دستاویزهایى که منافقان براى توجیه کار خود به آن متشبث مى شدند، مورد بررسى قرار گرفته است .

در آیه نخست مى فرماید: (این گونه مسلمان نماها نه تنها براى داورى به سراغ طاغوت مى روند، بلکه هنگامى که به آنها تذکر داده مى شود که به سوى حکم خدا بیایید و داورى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را بپذیرید، مقاومت به خرج داده و از قبول دعوت تو اعراض و امتناع مى ورزند و با اصرار روى این کار مى ایستند) (و اذا قیل لهم تعالوا الى ما انزل الله و الى الرسول راءیت المنافقین یصدون عنک صدودا) در حقیقت قرآن مى گوید: مراجعه آنها به طاغوت یک اشتباه زودگذر نبوده که با یادآورى اصلاح گردد، بلکه مقاومت و اصرار آنها در این کار نشان دهنده روح نفاق و ضعف ایمان آنها است ، و الا با دعوت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) بیدار مى شدند و به اشتباه خود معترف مى گشتند.

و در آیه بعد این حقیقت را بیان مى کند که : (همین افراد منافق هنگامى که در نتیجه اعمالشان گرفتار مصیبتى مى شوند، و در بن بست قرار مى گیرند، به حکم اجبار به سوى تو مى آیند)(فکیف اذا اصابتهم مصیبة بما قدمت ایدیهم ثم جاؤ ک ).
و در این موقع (سوگند یاد مى کنند که منظور و هدف ما از بردن داورى به نزد دیگران جز نیکى کردن و ایجاد توافق در میان طرفین دعوى نبوده است ) (یحلفون بالله ان اردنا الا احسانا و توفیقا).در اینجا باید به دو نکته توجه داشت : نخست اینکه ببینیم منظور از مصیبتى که دامنگیر آنها مى شود چیست ؟ بعید نیست که منظور از آن نابسامانیها و بدبختیها و مصیبتهایى باشد، که بر اثر داورى طاغوت دامنگیر آنها مى شود، زیرا جاى تردید نیست که اگر بر اثر داورى افراد ناصالح و ستمگر، منفعت آنى عائد یکى از طرفین دعوى شود، چیزى نمى گذرد که ادامه این داوریها باعث توسعه ظلم و فساد و هرج و مرج ، و از هم پاشیدن سازمان اجتماع مى گردد، بنابر این چنین افرادى به زودى نتایج کار خود را خواهند دید و از کرده خود پشیمان مى شوند.

بعضى از مفسران احتمال داده اند که منظور از (مصیبت ) همان رسوایى منافقان در میان جمعیت و یا مصایبى باشد که به فرمان خدا، دامن آنها را مى گیرد (همانند بلاها و شکستهاى غیر منتظره).نکته دیگر اینکه آیا منظور منافقان از کلمه احسان و نیکى کردن ، احسان به طرفین دعوى بوده ، و یا نسبت به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم )؟ ممکن است منظورشان هر دو باشد، آنها بهانه هاى مضحکى براى ارجاع داورى به بیگانگان درست کرده بودند، از جمله اینکه مى گفتند آوردن داورى به نزد پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) دون شاءن او است ! 

زیرا غالبا طرفین دعوى جار و جنجال به راه مى اندازند و این با مقام پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) سازگار نیست !

به علاوه قضاوت و داورى همیشه به زیان یک طرف تمام مى شود و طبعا دشمن تراش است ، گویا آنها با چنین بهانه هایى مى خواستند خود را تبرئه کنند که منظور ما خدمت به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) و طرفین دعوى بوده است .
و یا اینکه اصولا نظر ما داورى نبوده ، بلکه نظر ما آشتى دادن و ایجاد توفیق و توافق در میان طرفین نزاع بوده است .
ولى خداوند در آیه سوم نقاب از چهره آنها کنار مى زند و این گونه تظاهرات دروغین را ابطال مى کند، و مى فرماید: (اینها کسانى هستند که خداوند اسرار درون دلهاى آنها را مى داند) (اولئک الذین یعلم الله ما فى قلوبهم ).
ولى در عین حال به پیامبر خود دستور مى دهد که از مجازات آنها صرفنظر کن (فاعرض عنهم ) و پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) همواره با منافقان به خاطر اظهار اسلام کردن تا آنجا که ممکن بود مدارا مى کرد، زیرا ماءمور به ظاهر بود و جز در موارد استثنائى آنها را مجازات نمى کرد، چه اینکه ظاهرا در صفوف مسلمانان بود و ممکن بود مجازات آنها به یک نوع تصفیه حساب شخصى تفسیر شود.
سپس دستور مى دهد: (که آنها را موعظه کن و اندرز ده و با بیانى رسا که در دل و جان آنها نفوذ کند، و نتائج اعمالشان را به آنها گوشزد کن ) (و عظهم و قل لهم فى انفسهم قولا بلیغا).