صبح نو/ متن پیش رو در صبح نو منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست
هومن جعفری| «بهشان بگویید از یک ریالش هم نمیگذرم.» چه فرقی میکند این حرف را کدام ایرانی آریایی با غیرت بر زبان آورد وقتی از باشگاهش بیرونش کردند. اهمیتی هم ندارد چه کسی بود که این حرف را زد. تو بگو آقای علی دایی وقتی میخواست وارد دعوا شود با آقای حمیدرضا سیاسی مدیر عامل اسبق پرسپولیس. تو بگو علی آقای کریمی به وقت دعوایش با مالک قبلی باشگاه نفت که حتی نمیخواهیم اسمش را بنویسیم. تو بگو ناصرخان حجازی پای پلههای پروازی که قرار بود ایران را به نخستین جام جهانی تمام عمرش
ببرد. این «از یک ریالش هم نگذشتن» تبدیل شد به همان چیزی که باید. به آخرین حرف در دعواهای بهشدت رایج شده در فوتبال ملی و باشگاهی کشور. در شطرنج قدرت بین مردان اثرگذار در یک باشگاه فوتبال، این جمله حکم بازی انتحاری را داشت. انگار که وزیرت را زده باشند و تو قبل از مات شدن، بخواهی هرقدر میتوانی از مهرههای حریف بزنی؛ نه به نیت بازی که به نیت انتقام.
این نیت انتقام برگ آخر بازی مربیان فوتبال ایران است. همچنان که برگ آخر بازیکنهای مغضوب. آخرین روزنه نجات برای برگشتن. آخرین تیر در تاریکی. آخرین اقبال و شانس برای عوض کردن بازی و تغییر دادن ماجرا.
در معادلات فوتبال ایران به ویژه پس از انقلاب و مخصوصاً بعد از حرفهای شدن باشگاهها، به اجرا گذاشتن قرارداد و مطالبه کردن بدهیهای پرداخت نشده یا تعهدات صورت نگرفته، فرصتی بوده است برای رام کردن باشگاه. مهم نیست چک را چه کسی به اجرا بگذارد و مهم هم نیست چه کسی مطالبهگری را آغاز کند. مهم این است که وقتی یکی به مرحلهای میرسد که میخواهد چک یک یا دو یا سه میلیاردیاش را به اجرا بگذارد، باید از او ترسید چرا که باشگاه نمیتواند چنین پولی را پرداخت کند.
در دهههای گذشته کم نبودند آدمهایی که از اهرم پول برای تحت فشار قرار دادن باشگاه یا آدمهای اثرگذار استفاده کردند؛ اما سرآمد این اتفاقات در دهه اخیر صورت گرفته جایی که به مدد بالاتر رفتن قیمت نفت و تزریق بودجه یا مفت به ورزش، شاهد بالا رفتن افسارگسیخته قیمت بازیکنانی شدیم که در بازار بینالمللی به صد یا دویست هزار دلار هم نمیارزند اما در ایران بین یک تا یکونیم میلیون دلار قیمت دارند. اتفاق تلخ و ابلهانهای که زمینههای لازم برای ورشکستگی فوتبال ایران را فراهم کرد و کار را رساند به روزهایی که میبینید. در چنین شرایطی است که بذل و بخشش سه میلیارد تومانی آقای زلاتکو کرانچار به باشگاه سپاهان برای پایان توافقی همکاری با این باشگاه، امری است باور نکردنی. نه اینکه پیش از این بسیاری از مربیان و بازیکنان اسبق استقلال و پرسپولیس و خیل باشگاههای بدهکار دیگر از مطالبات خود نگذشته باشند اما زلاتکو ایرانی نیست که بخواهد در نان و نمک بماند یا در رودربایستی قرارش دهیم ضمن اینکه این حجم از بخشش هم کمنظیر است.
مربی کهنه کار اروپایی پیش از این هم در زمان مدیریت آقای حبیب کاشانی از پرسپولیس جدا شد و جایش را به علی دایی داد اما داد و قال نکرد. با شخصیت و متین برخورد کرد و در مسائل مالی نیز با منافع باشگاه کنار آمد؛ درست مثل رفتار این بارش با سپاهان که به سادگی حاضر شد تا قید سه میلیارد تومان پول را بزند و توافقی از سپاهان جدا شود. اتفاقی که شاید برای مربیان داخلی رخ نمیداد یا اگر رخ میداد همراه میشد با هزار منت و هزار گونه کلاس گذاشتنهای امیر قلعهنوییوار که هنوز هرجا مینشیند رباطهای صلیبی و دسته سوم و باقی موارد را به رخ هواداران استقلال میکشد.
حالا رسیدهایم به دوران سپاهان پس از کرانچار. تیمی که تمام مشکلش نداشتن یک مهاجم گلزن بود و همچنین غیبت بزرگترهایی مثل حاج صفی یا نویدکیا یا عقیلی، حالا میخواهد با مربی بعدی خود چگونه این مشکل را برطرف کند؟ بحث بر سر این مربی و آن مربی نیست. بحث صرفاً بر سر این است که در فوتبال ایران مربی خارجی خوب و با شخصیتی مثل زلاتکو کرانچار را نباید از دست داد. او با بزرگی خود مثل برانکو برای خود احترام خریده. از او و از تومیسلاو ایویچ بیادبی یا بیشخصیتی ندیدیم، درست مثل برانکو که او هم از خود در ایران کارنامهای سرشار از ادب و احترام برجای گذاشت و این کیمیایی است که باید قدرش را دانست.