مستور/ رسول خدا(ص) در وصف روز های آخرالزمان می فرمایند:
«کسی که امر به معروف کند خوار می شود و کسی که مرتکب گناه شود مورد ستایش قرار می گیرد.»(1)
«و آن هنگامی خواهد بود که بیننده چون مؤمن را ببیند که چگونه به زحمت و مشقت افتاده، به خدا پناه می برد، چون کافران وضع تأسفبار مؤمنین را ببینند شادمان می شوند، و از مشاهده فساد و تباهی جهان در پوست نمی گنجد، و می بینی که امر به معروف کننده رذیل و زبونست.»(2)
«فاسق را می بینی که در نافرمانی خداوند کوشاست، راههای خیر را می بینی که از رهروان خالی است، راه های ناشایست را می بینی که پُررهرو است ... ترک امر به معروف و نهی از منکر و ترک احکام دین را می بینی که در میان مردم همگانی شده است، و می بینی که قاضی ها برخلاف حکم خدا داوری می کنند.»(3)
رسول خدا(ص) می فرمایند:
«هنگامی که ستم و تباهی فراوان شود، منکر آشکار گردد، امت من امر به منکر و نهی از معروف کنند، امر به معروف و نهی از منکر را فراموش کنند.»(4)
امر به معروف و نهی از منکر در قرآن
ترک این واجبات موجب قهر خداوند می شود و اهمیت این موضوع تا جایی است که آیات زیادی مانند آیه 17 سوره لقمان و آیه ی 71 سوره توبه، در قرآن به آن اختصاص داده شده است و خداوند، این امر را عاملی برای نزول رحمت معرفی کرده است.
امر به معروف و نهی از منکر در روایات
رسول خدا(ص) وائمه اطهار(ع) بارها و بارها بر اهمیت این واجب الهی تاکید کرده اند و آن را روش پیامبران و شیوه صالحان دانسته اند.
«امر به معروف و نهى از منکر راه و روش پیامبران و شیوه صالحان است و فریضه بزرگى است که دیگر فرایض به واسطه آن بر پا مىشود، راهها امن مىگردد و درآمدها حلال مىشود و حقوق پایمال شده به صاحبانش برمىگردد، زمین آباد مىشود و (بدون ظلم) حق از دشمنان گرفته مىشود و کارها سامان مى پذیرد.»(5)
«روزی خداى تعالى به شعیب پیامبر وحى فرمود که: من صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد: چهل هزار نفر بدکار را، شصت هزار نفر از نیکانشان را. شعیب عرض کرد: پروردگارا! بدکاران سزاوارند اما نیکان چرا؟ خداى عزوجل به او وحى فرمود که: آنان با گنهکاران راه آمدند و به خاطر خشم من به خشم نیامدند.»(6)
پی نوشت:
1. منتخب الاثر صفحه 283 و 429، بحارالانوار جلد 52 صفحه 256 و 246 و بشاره الاسلام صفحه 23
2.بشاره الاسلام صفحه 132 و الزام الناصب صفحه 183
3. الزام الناصب صفحه 183 و الامام المهدی صفحه 219
4. الزام الناصب صفحه 64 و 182
5.کافى، ج5، ص56، ح1
6. همان